خبر درگذشت مهدی صباغی بازیگر پیشکسوت

0

مهدی صباغی، هنرمند پیشکسوت تئاتر، سینما، رادیو و تلویزیون، دیشب (پنجشنبه ۱۲ خرداد) چشم از جهان فروبست.

مهدی صباغی

زنده‌یاد مهدی صباغی که چند سال پیش سکته مغزی کرده و بارها بستری شده و تحت درمان قرار گرفته بود، روز گذشته نیز با حالی وخیم به بیمارستان شریعتی ماهدشت کرج منتقل شد و شامگاه پنجشنبه درگذشت.

این بازیگر و کارگردان که زاده ۱۳۳۰ در مشهد بود، به مدت ۳ دهه، در آن شهر، نمایش‌های زیادی را روی صحنه برد که «بلبل سرگشته»، «پاتوغ»، «بعضی‌ها اینجورین» و «بی‌خود و بی‌گناه» از جمله آنهاست.

صباغی پس از مهاجرت از مشهد به تهران، همچنین در فیلم‌هایی چون «گریز از شهر»، «گردو»، «زمزمه»، «طوبی»، «سایه خیال»، «کافه ستاره»، «راننده تاکسی» و «آسمان هشتم» و سریال‌های «سال‌های دور از خانه»، «سلام»، «دفترخانه شماره ۱۳»، «راه بی پایان»، «پلیس جوان» و عقیق بازی کرد.

مهدی صباغی

تصویری از مهدی صباغی و علی ازادنیا در تئاتر قدیمی خانات

مهدی صباغی از آن هنرمندان تمام عیاری است که از ۱۵ سالگی بازی در تئاتر را در مشهد آغاز کرد، در رادیو درخشید و با بازیگری در تلویزیون و سینما بین مردم شناخته شد و البته به این‌ها بسنده نکرد و بیش از ۱۵ سال در کانون آموزش هنر صبا که خودش بنایش را گذاشته بود به تدریس و تربیت هنرمندان جوان کمر همت بست. به قول خودش: «من فقط بنایی نکردم عمو جان».

زنده یاد صباغی در مصاحبه ای در مورد سالهای کاری و خانواده خود گفته بود :

در نمایش «پیشنهاد» به جای ۲۰ نفر صحبت کردم، مرحوم عزت ا… انتظامی داور جشنواره بود، بعد از اینکه تندیس بهترین بازیگر مرد را گرفتم به من گفت: تو مرد موفق این حرفه هستی، «بعضی‌ها اینجورین» را هم خودم نوشتم و کارگردانی کردم و داریوش ارجمند مقدمه‌ای برای این نمایشنامه نوشت. به سال‌های دور که می‌رود بغض صدایش را منقطع می‌کند و لحظه‌ای بعد با خنده می‌گوید: من الان هم جوانم عمو جان، دلم جوان است.

برادرم من را تشویق کرد که به سمت هنر بروم. خودش هم زمانی بازیگر بود و بعد به سراغ درس حوزه رفت و روحانی شد، من هرچه دارم از خانواده ام دارم از همسایگی با آقا امام رضا (ع) دارم، هروقت گنبد آقا را می‌بینم متحول می‌شوم، ۲ سال پیش آقا من را شفا داد توی حرم بودم و از امام رضا (ع) شفا می‌خواستم فهمیدم یک سمت بدنم که لمس بود حس پیدا کرده. وقتی برگشتم تهران و رفتم بیمارستان همه لباس هایم را قیچی می‌کردند و تبرکی می‌بردند.
بغض می‌کند و آن قدر با احساس و عاشقانه از حرم امام رضا (ع) و شفا پیداکردنش صحبت می‌کند که هیچ واژه‌ای در توان توصیفش نیست، انگار همه فکر و ذکرش شده باشد امام رضا (ع) و حرم.

نظرات