بیوگرافی و عکس های فردوس کاویانی و همسر و دخترش
بیوگرافی و عکس های فردوس کاویانی و همسر و دخترش
فردوس کاویانی بازیگر ایرانی در ۳ مهر ۱۳۲۰ در کرمان به دنیا آمده دانش آموخته رشته بازیگری و دانشجوی انصرافی در رشته شیمی از برلین می باشد
بیوگرافی فردوس کاویانی
در این بخش عکس ها و زندگینامه هنرمند پیشکسوت را را در سایت حرف تازه بخوانید
شروع فعالیت بازیگری
که به علت علاقه به بازیگر درسش را نیمه رها کرده و به بازیگری و سینما وارد شد.
این هنرمند پیشکسوت از سینمای قبل از انقلاب فعالیتش را شروع کرده و از سال ۱۳۴۰ رسما وارد حرفه هنر و بازیگری شده است.
اولین فیلمی که بازی کرد در سال ۱۳۵۱ در فیلم «تجاوز» بود.
آثار زیادی در سینمای قبل از انقلاب دارد و بعد از پیروزی انقلاب نیز ادامه فعالیت داده در آثاری چون شهر قصه، اجارهنشین ها، بانو، میکس، سگ کشی و سریال همسران و آژانس دوستی را در کارنامه هنری خود دارد.
همسر فردوس کاویانی
وی چندین سال پیش با مهین کاویانی ازدواج کرده و دارای فرزند دختر می باشد.
عکس های فردوس کاویانی
با نقش آفرینی در سریال های همسران و آژانس دوستی به شهرت رسید هنوز هم بیشتر بینندگان او را با نام کمال سریال همسران می شناسند.
وی از سال ۱۳۹۳ به علت بیماری از دنیای بازیگری کناره گیری کرده است.
وضعیت سلامتی و بیماری
فردوس کاویانی چند سالی بود که در هیچ مراسم و فیلم و سریالی دیده نمیشد ، اما پس از مدتی در جشن بازیگران تئاتر در ۱۶ اردیبهشت ۱۳۹۶ با چهره ای متفاوت حضور یافت.
وی در این مراسم ابراز خوشحالی کرد که بعد از چند سال دوباره توانسته در محافل هنری شرکت کرده است
مهین کاویانی همسرش در خصوص وضعیت این هنرمند در چند سال گذشته گفت: آقای کاویانی آلزایمر نگرفته است
همسر فردوس کاویانی اظهار داشت: ایشان بنا به دلایلی فعلا کار نمی کنند و با حقوق بخور و نمیر بازنشستگی ایشان زندگی را می گذرانیم.
فیلم شناسی فردوس کاویانی
۱۳۹۱ پشت کوههای بلند
۱۳۸۸ مدرسه ما
۱۳۸۷–۱۳۸۸ غذا حاضر است
۱۳۸۶ تلهفیلم «اگر تو نبودی
۱۳۸۵ بیمقدمه
۱۳۸۴ سرزمین مادری
۱۳۸۴ مرده متحرک
۱۳۸۳ شبی از شبها
۱۳۸۱ حامی
۱۳۷۶ شبی دیگر
۱۳۷۶ یک مرد آبی
۱۳۷۵ کلاس اولی ها
۱۳۷۳ هسران
۱۳۷۰ قصههای پدر و پسر
۱۳۷۰ مشخیرالله صندوقدار
۱۳۶۴ آئینه
۱۳۶۳ محله بهداشت و برو بیا
فیلم های سینمایی
ساکن خانه چوبی (۱۳۹۱)
نارنجیپوش (۱۳۹۰)
کلانتری غیرانتفاعی (۱۳۸۷)
جایی برای زندگی (۱۳۸۳)
سگکشی (۱۳۷۹)
میکس (۱۳۷۸)
جنگجوی پیروز (۱۳۷۷)
اصحاب کهف (۱۳۷۶)
سفر پرماجرا (۱۳۷۴)
دل و دشنه (۱۳۷۳)
جادهٔ عشق (۱۳۷۲)
همهٔ دختران من (۱۳۷۲)
یک مرد یک خرس (۱۳۷۱)
بانو (۱۳۷۰)
سیرک بزرگ (۱۳۷۰)
سایهٔ خیال (۱۳۶۹)
دخترک کنار مرداب (۱۳۶۸)
ساوالان (۱۳۶۸)
هامون (۱۳۶۸)
در مسیر تندباد (۱۳۶۷)
بهار در پاییز (۱۳۶۶)
یاد و دیدار (۱۳۶۶)
اجاره نشینها (۱۳۶۵)
آن سفر کرده (۱۳۶۳)
پرونده (۱۳۶۲)
چوپانان کویر (۱۳۵۹)
شهر قصه (۱۳۵۲)
مصاحبه فردوس کاویانی
از بچگی عاشق نقش بازی کردن بودم. نه اینکه توپ و فوتبال رو دوست نداشته باشم چرا داشتم اما تاتر یک چیز دیگر بود.
تا ششم ابتدایی صبر کردم ولی متوجه شدم تئاتری که من دنبالش هستم توی تهرانه برای همین پس از اتمام دوره شش ساله ابتدایی با ترفندی به تهران آمدم. چون شنیده بودم که تئاتر تهران بهتر است. برای همین یکی دو سال در تهران در پارچه فروشی کار کردم.
سفر به آلمان برای تحصیل در تئاتر
در امتحان بورسیه برای اعزام به خارج شرکت کردم و پس از قبولی راهی آلمان شدم. در آن زمان برای رشته تئاتر پذیرش نمیدادند من به توصیه دوستم در رشته شیمی ثبت نام کردم. نخستین روزی که من به کالج رفتم به مسئول دانشگاه جریان علاقهام به تئاتر را گفتم و او همان لحظه با آکادمی تئاتر دانشگاه تماس گرفت و من نیز در این رشته تحصیل کردم
در همان دانشگاه در کالج زبان شروع به خواندن زبان آلمانی کردم آنقدر در این کار جدی بودم که زبان آلمانی را بهتر از خود آلمانها صحبت میکردم به همین دلیل معلم فن بیان ما به من گفت: تو خیلی خوب آلمانی صحبت میکنی در چه رشتهای میخواهی تحصیل کنی؟
جریان را به او هم گفتم. او که پدر و مادرش کارگردان تئاتر بودند، ماجرا را برای رییس کالج تعریف کرد و رییس دانشگاه به من گفت که چون تو خیلی خوب آلمانی صحبت میکنی، ما تصمیم گرفتهایم که تو زبان آلمانی بخوانی. بنابراین نمیتوانی تئاتر بخوانی. از این موضوع کاملا به هم ریختم و برای همین از زبان آلمانی متنفر شدم و بدون آن که به کسی بگویم به برلین رفتم و در رشته تئاتر ثبت نام کردم. پس از مدتی نامهای از برادرم رسید که خبر میداد مرا از دانشگاه اخراج کردهاند و باید خاک آلمان را ترک کنم. من خیلی ناراحت شده بودم به پلیس مراجعه کردم و اعلام کردم که در دانشگاه دیگری تحصیل میکنم. اما اجازه تحصیل در رشته تئاتر را به من نمیدادند و به اجبار باید زبان آلمانی میخواندم.
دزدیده شدن پول
در برلین یک آلمانی با من هم اتاقی بود.
یک روز که به حمام رفتم هم اتاقیام آمد و گفت من کلیدم را جا گذاشتهام و کلیدت را بده. من آمدم دسته کلیدم را که کلید گنجهای که تمام پول و مدارکم در آن قرار داشت را جدا کردم دادم.
دسته کلید را به او دادم و وقتی بازگشتم تمام پولهای من دزیده شده بود. به پلیس مراجعه کردم و پلیس نیز او را دستگیر کرد، اما پولهای مرا نگرفت
وقتی به این موضوع اعتراض کردم به من گفتن ما از لحاظ قانونی این فرد را دستگیر کردیم و مسئول باز پسگیری پولهای تو نیستیم.
بیپولی در آلمان و بازگشت
دوران بیپولی سختی را در غربت میگذراندم. اما وقتی میخواستم از ایران بیایم برادرم دو تخته فرش به من داد.
وقتی که پول مرا دزدیدند تنها امیدم به این فرشها بود. از آنجایی که دزدیده شدن پولها موجب شده بود من بتوانم چند ماهی بیشتر در آلمان بمانم در انتظار این فرشها ماندم و وقتی که به گمرک رفتم تا فرشها را بگیرم از من ۲ هزار مارک خواستن. من که پولی نداشتم مجبور شدم چند ماه سخت کار کنم تا این پول را جور کنم و ماجراهای زیاد که مجبور به بازگشت به ایران میشود.
سلام بسئار تاسف باید خورد که اینچنین با پشتکار و سختی وارد هنر کشورمان شد و یادی از ایشان نگردید.و جالب آنکه چه بسیار افرادی که این مشگلات را نداشته و توقع دارند.و حتی یادواره هم برگزار میکنند.