جملات ادبی مهمان نوازی + عکس نوشته مهمان و میهمانی
در این پست می توانید متن های کوتاه درباره مهمان و متن درباره مهمان نوازی و متن درباره مهمان داری و جملات ادبی مهمان نوازی و عکس نوشته مهمان و میهمانی و عکس نوشته میهمانی دارند و متن درباره دورهمی دوستانه را مشاهده کنید.
جملات ادبی مهمان نوازی
عید خوب است ؛
به شرطی که…
خنده های تو مهمان اتاقم باشد ️…
***
خطاهای بشری اول رهگذر، بعد میهمان و چندی نمی گذرد که صاحبخانه می شوند.
ولتر
باد می کوبد به در، مهمان برایم می رسد
قطره قطره می چکد حرفی درون باورم..
نه من مهمان آن بودم نه آن مهمان نوازی کرد
نه من دور و برش بودم ولیکن قصد بازی کرد
بگفتم خسته ام دنیا بدستش نقطه ضغف دادم
عکس نوشته مهمان
اگر به مهمانی گرگ می روید، سگ خود را به همراه ببرید.
یوهان ولفگانگ فون گوته
خرم آن خانه که باشد
چون تو مهمانی در او
***
تو مگر در به دری خانه نداری ای بغض
همه شب سرزده مهمان گلویم هستی؟!…
بر سفرهای که در زیر درخت سیبی پهن شده باشد، جز سیب بر آن فرود نخواهد آمد و سفرهی گستردهی زیر ستارگان، فقط پذیرای غبارات کوکبهاست.
آنتوان دو سنتاگزوپری
غمت ناخوانده
مهمانی ست هر شب در سرای من
اگر یک شب
تو خود مهمان من باشی چه
خواهد شد…
عکس نوشته مهمان نوازی
او رفته بود و من به این باور رسیده بودم،
که قوانینِ این کشور
به هیچ دردی نمی خورد
وقتی مهمان می تواند وقتِ رفتن،
خانه را نیز با خودش ببرد!…
ذهن خود را باز و پذیرا نگه دارید و همواره گنجایش راه دادن اندیشهها و باورهای تازه را در خودتان ایجاد کنید.
آنتونی رابینز
***
عید خوب است؛
به شرطی ڪه..
خنده ها ے تو مهمان اتاقم باشد…
***
به تُ که فکر میکنم؛
بغض میاید…
اشک میاید…
غصه میاید…
به تُ که فکر میکنم؛
مهمانیِ عجیبی به راه می افتد…!!!
عکس نوشته مهمان غریبه
زندگی در نگاه من به مهمانخانه ای می ماند که باید در آن استراحت کنیم تا کالسکه ی غرقاب از راه برسد.
فرناندو پسوآ
به تُ که فکر میکنم،
بغض میاید
اشک میاید
غصه میاید
به تُ که فکر میکنم،
مهمانیِ عجیبی به راه می افتد…!
***
ای خوشا روزا که ما
معشوق را مهمان کنیم
دیده از روی نگارینش
نگارستان کنیم
عکس نوشته ادبی مهمان نوازی
نیکمردان به مهمانی زیردستان ناخوانده می روند، خوبان نیز ناخوانده به مهمانی خوبان می روند.
افلاطون
نیکمردان به مهمانی زیردستان ناخوانده می روند،
خوبان نیز ناخوانده به مهمانی خوبان می روند.
افلاطون
***
کاش تا دل میگرفت و میشکست
دوست می آمد کنارش مینشست
کاش میشد کاش های زندگی
تا شود ، در پشتِ قاب بندگی
کاش میشد کاش ها مهمان شوند
در میان غصه ها، پنهان شوند
نظرات