شعر ، سرزمینی عجیب در میان قلب و روح ما

0

شعر ، سرزمینی عجیب در میان قلب و روح ما

شعر یکی از عجایب انسان ها و علایق خاص آن ها این است که دوست دارند برای هر چیزی تعریفی داشته باشند و همین تعریف کردن است که بعدها مفهوم بزرگی چون علم را پدید می آورد. هر چند این ” تعریف ” خود ممکن است موجب گنگی و ایهام در اصل موضوع شود. به خصوص که اگر بخواهیمیک اتفاق یایک چیز غیر ملموس و انتزاعی چون ادبیات را تعریف کنیم. اما هرچه بگویم، نمی توانیم از زیر بار این  ” تعاریف ” خارج شویم و به ناچار باید این کار را برای مفهوم بزرگ، عجیب و جالب ادبیات انجام دهیم.

ادبیات هر ملت را حاصل احساس و ذوق آن ملت می دانند و اگر بخواهیم خارج از بحث ملیت ها نگاه کنیم، ادبیات حاصل ذوق و احساس کل جامعه بشری محسوب می شود. در حقیقت با استفاده از این تعریف اگر بخواهیم فرق بینیک مقاله جامعه شناسی با یک رمان ادبی را متوجه شویم، می توانیم بگوییم که در مقاله علمی عقل بر درستی و یا نادرستی آن حکم می کند و در یک رمان یا هر گونه دیگر ادبی این احساس است که می تواند مشخص کننده خوبییا بدی آن باشد. از طرفی احساس انسان ها عموما شبیه به هم نیست و نمی توان از روی هیچ منطق و عقلییک احساس را ایجادیا نابود کرد، از این رو غالبا بر روییک اثر هنری و یک اثر ادبی، نقدهای مثبت و منفی بسیاری وجود دارد. از این روست که می گویند حوزه ادبیاتیک حوزه تفسیر به رای است و به طور قطع نمی توان راجع به آن نظر داد.

به هر حال، اگر بخواهیم احساس را همچون رنگ در نظر بگیریم و مثالی از آن در داخل رنگ ها بیابیم، می توانیم احساس را به رنگ خاکستری تشبیه کنیم. خاکستری رنگی است که یک طیف گسترده ای ما بین دو رنگ سفید و سیاه، دارد. در کلام بهتر احساس چیزی ما بین منطق عقلی محض و منطق قلبی محض قرار دارد که برای هر انسانی در صد مختلفی از هر دو را شامل می شود.

شعر

شعر، نمادی از منطق قلبی محض

شعر، نمادی از منطق قلبی محض

همانطور که در بالا توضیح دادیم، ادبیات به عنوان یک موضوعی در نظر گرفته می شود که ناشی از احساس است و بعد دانستیم که این احساس خود یک مفهوم خالص نیست و قابل تجزیه به دو مفهوم حد نهایت عقلی محض و حد نهایت قلبی محض است. بنابراین اگر بخواهیم به خوبی این موضوع را متوجه شویم، می توانیم اینگونه بگویم که ادبیات مفهومی است که می تواند بین عقلی محض و قلبی محض حرکت کند. اما طبق تعریف اولیه آن قسمتی از مسیر را می توانیم ادبیات بنامیم که رنگ منطق قلبی محض پر رنگ تر باشد. ادبیات برای نقطه ابهام انگیز تلاقی و برابری عقلیو قلبی هیچ نقطه خاصی نمی تواند مشخص کند اما توانسته برای اوج منطق قلبییا به بیان عامه تر برای اوج احساس به کار رفته، یک مفهوم و یک شاخه اساسی معرفی کند و آن چیزی جز شعر نیست. برای این که درک کنید شعر در هر نوع آن مانند شعر عاشقانه، در اوج احساس قرار دارد و هیچ راه منطق و عقلی در آن وجود ندارد به این فکر کنید که کل سبک شناسی شعر از نظر محتوایی محدود به کلیات شده است. مفاهیمی مانند شعر عاشقانه، اجتماعی و … تنها سخنانی است که به دلیل همان عشق به ” تعریف “، می گوییم. وگرنه گاهی این مفاهیم کلی را نیز نمی توانیم به درستی برای محتواییک شعر حتی برای یک شعر نو عاشقانه بررسیکنیم. شعر تنها گونه ادبی است که هیچگاه در قالب هیچ سبکی خود را محدود نکرده است. به طور مثال هیچیک از انواع شعررا نمی توان رئال یا سورئال خواند. به نوعی حتی فکر کردن به این مفاهیم براییک شعر نیز بسیار خنده دار است. بنابراین شعر وحشی ترین گونه ادبیات است که به هیچ روی به لگام عقل در نمی آید و هیچگاه تحت ولایت او قرار نمی گیرد.

شعر

شعر، سرزمین عجایب

جزیره ای در میان هیاهوی عقل

شعر، جزیره ای کوچکی است که قلب بر آن حکم می راند. درست مثل سرزمین عجایبی که روزی آلیس سر از آنجا درآورد. تصور این که شعر تماما همه زیبایی و خوبی است و این جزیره ای جدا از عقل و گم شده در قلب انسان ها می تواند به انسان آرامشی غریب بدهد، یک تصور پوچ و بیهوده است. شعر سرزمینی است که در آن منطق قلبییا همان احساس حکم می کند. هرچقدر که احساس عشق و زیبایی و دوستی در دل ما وجود دارد، همانقدر نیز با احساس هایی چون پلیدی و زشتی همکلامی داریم. رفتن سراغ شعر یعنی رفتن سراغ تمام این احساس ها، شناختن احساس ها و درگیر شدن با آن. اما همانطور که شعر خود راهی جدا از عقل دارد، قرار نیست که خود همه را به یک راه بکشاند. درون شعر آنقدر گونه های مختلف و به تعبیری آنقدر مناطق زیبا و جالب وجود دارد که هر کسی می تواند با توجه به طبع کند در قسمتی از این سرزمین عجایب زندگی کند.

سرزمینی که این روزها چندان حال خوشی ندارد. ناخوشی شعر از ناخوشی حال ما انسان هاست. از این است که ما قلب و روح خود را فراموش کرده ایم و کمتر سراغ آن می رویم. گاهی دوست نداریم و گاهی پر بهانه ایم. اما چه خوب است به هر طریقی که شده، چه از خواندن یک کتاب و یاچه دانلود از سایت های مختلفی چون سایت کتابچین ، گاهی به سرزمین عجایب قلب و روحمان سری بزنیم و کمی در آن جزیره، به دور از هر هیاهو و شلوغی عقل، آرام شویم.

نظرات