بیوگرافی یوسفعلی میرشکاک و همسر و فرزندانش+ زندگینامه و آثار با تصاویر جدید
با بیوگرافی یوسفعلی میرشکاک (yousefali mirshakak) شاعر و نویسنده و منتقد ادبی و طنز پرداز متولد ۱۳۳۸ اهل روستای «خیرآباد معلا» از توابع شوش خوزستان و همسرش ، عکس ها و تصاویر شخصی و خانوادگی یوسفعلی میرشکاک شاعر و طنز پرداز ، زندگینامه یوسفعلی میرشکاک و همسر و فرزندانش ، سوابق و سن و آثار ادبی و اشعار و خانواده و فرزندان یوسفعلی میرشکاک را در این بخش از مجله حرف تازه میخوانید.
بیوگرافی یوسفعلی میرشکاک شاعر و طنزپرداز
یوسفعلی میرشکاک، (زاده ۲۰ شهریور ۱۳۳۸) در روستای خیرآباد معلا از توابع شوش خوزستان می باشد. یوسفعلی میرشکاک از شاعران و نویسندگان و طنز پردازان، منتقدان ادبی و روزنامه نگار اهل ایران است. وی در مرداد ماه ۱۴۰۰ فرزندش به نام محمد را از دست داد
زندگینامه یوسفعلی میرشکاک
یوسفعلی میرشکاک یکی از شاعران و نویسندگان برجسته کشور متولد بیستم شهریور ۱۳۳۸ در روستای «خیرآباد معلا» از توابع شوش خوزستان (طایفه ساکی چهارلنگ بختیاری) است.
شاهنامهخوانیها و فایزخوانیهای پدرش باعث ایجاد علاقه در او شد و از سالهای نوجوانی به مطالعه و خواندن همت گذاشت.
همسر یوسفعلی میرشکاک کیست
ایشان سالها پیش ازدواج کرده و دارای چند فرزند می باشد. فرزند کوچکش به نام محمد در مرداد ۱۴۰۰ بر اثر حادثه سوختگی درگذشت
سال های فعالیت
او پس از انقلاب راهی تهران شد و در آنجا به حلقه شاعران نوپای انقلابی پیوست و از همان زمان به عنوان شاعری با زبان محکم و حماسی در میان دیگران شناخته شد.
فعالیت سیاسی و مطبوعاتیاش را از همین دوران در حزب جمهوری اسلامی و سپس روزنامه این حرب و نیز در روزنامه کیهان شروع کرد و چندی نگذشت که مسئولیت صفحات ادبی این روزنامهها به او سپرده شد.
با شروع جنگ تحمیلی راهی جبهه های جنگ شد و در دهه شصت علاوه بر حضور در جبهه، جایگاه خود را به عنوان یک شاعر و منتقد ادبی به تثبیت رساند و آثار او یکی پس از دیگری منتشر شدند.
نخستین مجموعه شعر او با عنوان «قلندران خلیج» در همین دهه منتشر شد. دیوان بزرگترین شاعر سبک هندی «عبدالقادر بیدل دهلوی» برای اولین بار در ایران به همت و تصحیح او به چاپ رسید.
مجموعه شعرهای او با عنوان «ماه و کتان»، «از چشم اژدها»، «از زبان یک یاغی» و «جای دندان پلنگ» و «زخم بیبهبود» … می باشد و نقدهای خوبی را نیز برای کتابهای «در سایه سیمرغ» و «اجمال و تفصیل» نوشته است
یوسفعلی میرشکاک یکی چهرههای درخشان غزل و چهار پاره سرایی در سه دهه اخیر به شمار می رود.
فعالیت در حوزه نقاشی
استاد میرشکاک علاوه بر شعر و نویسندگی در زمینه نقاشی نیز کار کرده و تابلوهای ارزشمندی را خلق کرد. تا کنون چندین نمایشگاه از آثار نقاشی او برگزار شده.
فعالیت طنزپردازی
ایشسان علاوه بر شعر و نقاشی و نقد در زمینه طنزنویسی نیز قدرت و توان بالایی دارد و کتاب «دیپلماتنامه» او جایزه بهترین طنز مکتوب کشور را از آن خود کرده است.
او سالها است به تدریس و تاویل شاهنامه فردوسی مشغول است و در این زمینه تحقیقات ارزشمندی را به چاپ رسانده است. از دیگر آثار او میتوان به این نامها و عناوین اشاره کرد: «نامه به رئیسجمهور آینده»، «فرامرزنامه»، «ستیز با خویشتن و جهان» و…
نمونه شعر استاد یوسفعلی میرشکاک
دورم از یاران ز خاطر بردهام خود را در اینجا
میگدازم همچو نخل تشنه هستم تا در اینجا
چند سرگردانتر از دریا بر این ساحل نشستن
سایهای حتی نمیپرسد کیام آیا در اینجا
گرد باد! ای همعنان با من بپرس از این بیابان
تا کدامین روز میمانیم و تا کی ما در اینجا
هر گلی اینجا بهاری کوچک است آری ندیدم
رازقی را بیپناه از وحشت سرما در اینجا
برگ سبزی یادگار آه سردی یاد یاری
هر گیاهی گرم کاری آسمانفرسا در اینجا
با من اما ماند سنگی؛ دست تنگی پای لنگی
سنگ بر دل، دست بر سر، غرق در گل پا در اینجا
آه اگر پایان نگیرد همچو سرگردانی من
گردش گرداب گرد گریه دریا در اینجا
چند چون بار گرانی مایه آزار یاران
خویش را زین بیشتر یوسف مکن رسوا در اینجا
ای سکوت سایهگستر بار کن تا بار دیگر
کس نبیند خستهات بیپیر و بیپروا در اینجا
او شعر شبیخون را به یاد شهید علیمردان خان بختیاری در سال ۱۳۶۵ سروده است.
مصاحبه خواندنی از یوسفعلی میرشکاک
نام: یوسفعلی میرشکاک.
ـ این روزها؟
ـ میخوانم، مینویسم.
ـ محل تولد؟
ـ خیرآباد از منطقه بنمعلا. متولد خیرآبادم و بزرگشده جعفرآباد.
ـ شغل پدر؟
ـ کشاورز، کارگر.
ـ همه مشاغلی که تا امروز داشتهاید؟
ـ کارگر، نقاش ساختمان، لولهکش، سیمانکار، رزمنده، ژورنالیست، بیکار.
ـ دورترین تصویر که از کودکی در ذهنتان مانده است؟
ـ سه ساله بودم. تصویر پدربزرگم، که به شیوه قدما موهای جلوی پیشانیاش را میتراشید، با زلفهای چتری و شارب بلند و ریش کوتاه، قدبلند و سیهچرده. شکوه مرگ در ذهنم با تصویر پدربزرگ همراه است.
ـ در کودکی فکر میکردید چهکاره میشوید؟
ـ دیوانهتر از آن بودم که به چهکاره شدن فکر کنم!
ـ اولین کتابی که خواندید؟
ـ کلاس دوم ابتدایی بودم. دوبیتیهای باباطاهر عریان، که پدرم برایم هدیه آورده بود.
ـ اولین فیلمی که در سینما دیدید؟
ـ گنج قارون.
ـ اولین گیاهی که کاشتید؟
ـ در روزگار کودکی در جالیز کار میکردم. پیاز میکاشتیم و بادمجان و خیار و گوجه و هندوانه و خربزه و بامیه و… اولینش را به خاطر ندارم.
ـ و آخرین حیوانی که کشتید؟
ـ یک سوسک بود در دستشویی! در عصر ما کشتنی که بخاطرش آدم را تحت تعقیب قرار ندهند، تنها همین مقدار است! بعید هم نیست ستمگران را به هیأت سوسک برگردانند و اینطوری مجال انتقام گرفتن از آنها را به ما بدهند!
ـ وقتی عصبانی میشوید چه میکنید؟
ـ سیگار میکشم.
ـ و وقتی خوشحال میشوید؟
ـ سیگار میکشم!
ـ سه شیء که همیشه همراهتان است؟
ـ کلید، فندک، سیگار. اخیراً موبایل هم بهعنوان شیء چهارم اضافه شده.
ـ چانه هم میزنید؟
ـ خیر. اگر گران بفروشند سر پل صراط ازشان پس میگیریم!
ـ با پول یارانهتان چه میکنید؟
ـ نمیگیریم.
ـ ترسناکترین تجربه درد؟
ـ شکستن استخوان، در یک تصادف اتومبیل. همراه با محمدعلی محمدی از جنوب میآمدیم. در تنگِ شوفرکُش، یک تریلر به اتومبیل صدا و سیما زد. استخوان پای من شکست و راننده بیچاره هم در آتش سوخت.
ـ دردناکترین تجربه ترس؟
ـ هر روز تجربهاش میکنیم. اندیشیدن به نسبت ریال و دلار همواره تجربه ترس را به ما ارزانی میکند!
ـ کوتاه درباره محمدعلی زم؟
ـ بهترین مدیر هنری اوایل انقلاب.
ـ سیدمرتضی آوینی؟
ـ سیدنا الشهید.
ـ دکتر رضا داوری اردکانی؟
ـ گرامیترین متفکر معاصر.
ـ مسعود کیمیایی؟
ـ حماسهپردازِ سینما.
ـ حسین خسروجردی؟
ـ عزیز سفرکرده.
ـ علی معلم دامغانی؟
ـ مولانا علی معلم دامغانی.
ـ محسن نفر؟
ـ شیخِ اهل طرب.
ـ رضا امیرخانی؟
ـ نویسنده شاهکاری به نام بیوتن. بیوتنش کاری بود.
ـ ابوالفضل زرویی نصرآباد؟
ـ ملانصرالدین.
ـ محمدرضا آقاسی؟
ـ شاعر تودهها.
ـ مسعود دهنمکی؟
ـ سینماگر تودهها. آقاسیِ سینما.
ـ دوست دارید بدانید کی میمیرید؟
ـ هرشب دعا میکنم که یا امیرالمؤمنین، امشب دیگر قال قضیه را بکن! اما فردا صبح میبینم که بیدارم. اگر کسی میتوانست مطمئنم کند که کدام روز یا کدامشب از قفس آزاد میشوم، خیالم راحت میشد.
ـ بزرگترین آرزویی که بهش رسیدهاید؟
ـ هنوز آرزویش نکردهام. ولی به قول حافظ «شکر خدا که هرچه طلب کردم از خدا/ بر منتهای مطلب خود کامران شدم.»
ـ باارزشترین چیزی که از دست دادهاید؟
ـ آزادی قبل از تولد.
ـ زیباترین دروغی که شنیدهاید؟
ـ آزادی، عدالت، برابری… اهل سیاست مدام دروغ میگویند و یکی از دیگری زیباتر.
ـ بااهمیتترین امضایی که کردهاید؟
ـ امضای قباله ازدواج.
ـ استقلال یا پرسپولیس؟
ـ فوتبال عین لغو است و نیهیلیستیترین کار جهان.
ـ مهمترین کلمه عالم؟
ـ نام مولایم امیرالمؤمنین.
ـ غمانگیزترین نقطه تاریخ؟
ـ کربلا.
ـ باشکوهترین نقطه تاریخ؟
ـ ظهور آقایم بقیهالله.
ـ اگر یک پاککن جادویی داشتید، کدام بخش از زندگیتان را پاک میکردید؟
ـ همهاش را.
ـ اگر سههزار میلیارد تومان پول داشتید با آن چه میکردید؟
ـ برای تمام هنرمندها خانه میساختم. برای تمام آنها که سزاوار داشتن سرپناهند و ندارند.
ـ کوتاه درباره تلویزیون؟
ـ خر دجال
ـ اگر بدانید ۲۴ ساعت بیشتر زنده نیستید؟
ـ فوراً خود را به شوش دانیال میرسانم و مقدمات کفن و دفن را فراهم میکنم. به قول لره، میرم شهرستان!
ـ اگر مجبور باشید در کشوری غیر از ایران زندگی کنید، کدام کشور را انتخاب میکنید؟
ـ ایتالیا.
ـ بهترین شهر ایران برای زندگی؟
ـ فلورانس!
ـ بهترین خیابان تهران؟
ـ سمیه غربی. رفقا همه آنجایند دیگر.
ـ بهترین فیلم بعد از انقلاب؟
ـ بهترین را نمیدانم. اما آنچه من بیشتر پسندیدهام، «ردپای گرگ» و «سلطان» و «مرسدس» کیمیایی است و «دیدهبان» و «مهاجر» و «آژانس شیشهای» حاتمیکیا و از «بچههای آسمان» تا «آواز گنجشکهای» مجیدی و…
ـ سه کتاب برای تنهایی؟
ـ قرآن، شاهنامه فردوسی، دیوان حافظ.
ـ سه موسیقی برای تنهایی؟
ـ سکوت، خاموشی، خواب.
ـ سه شیء برای تنهایی؟
ـ کاغذ، خودکار، سیگار.
ـ جاودانگی مهمتر است یا تأثیرگذاری؟
ـ رستگاری از هردو مهمتر است.
ـ حرف آخر؟
ـ خدایا چنان کن سرانجام کار
تو خشنود باشی و ما رستگار.
گردواروی در بخش بیوگرافی در مجله اینترنتی حرف تازه
مصاحبه منتشرشده در هفتهنامه پنجره
سلام من محمدعلی محمدی م.ریحان هستم که در مصاحبه یوسف هم نامم آمده است. بی انصافی است که اسمی از همسر اول یوسف و فرزندان یوسف از همسر اولش نبرده اید. یوسف قبل از انقلاب با همسر اولش «کفایت» ازدواج کرد و از ایشان دارای دو دختر به نام های فاطمه و مهری و یک پسر به نام علی است که خدا حفظشان کند.