ماجرای قتل حدیث دختر ۱۱ ساله خویی توسط پدرش با کمربند + تصاویر
ماجرای قتل حدیث دختر ۱۱ ساله خویی توسط پدرش با کمربند + تصاویر
قتل حدیث دختر ۱۰ ساله اهل خوی توسط پدرش به علت بلندکردن صدای تلویزیون در ۲۸ اسفند ۱۳۹۸ با کمربند به قتل رسید و پدرش او را با کمربند خفه کرد. در ادامه ماجرای قتل حدیث دختر ۱۱ ساله خویی توسط پدرش با کمربند را با جزئیات و تصاویر شخصی دختر نوجوان را در مجله حرف تازه میخوانید.
بعد از ماجرای قتل رومینا اشرفی دختر ۱۴ ساله تالشی با داس پدرش، حالا مادر حدیث دختر نوجوان خویی به سراغ وکیل رفته تا صدای کشته شدن مطلومانه دخترش را به گوش همه برساند
جزئیات کشته شدن حدیث توسط پدرش در خوی
۲۸ اسفند ۹۸، تنها ۲ روز مانده به سال نو، صدای شیون از خانهای در خیابان ۲۰ متری جانبازان، نبش کوچه گلستان سوم شهرستان «خوی»، شنیده شد. صدایی که حکایت از گریههای مادری داشت که بدن دختر ۱۱سالهاش را در آغوش گرفته بود و به سمت بیمارستان میدوید.
پدرش میگوید: «دخترم صدای تلویزیون را خیلی بلند کرده بود. یک لحظه عصبانی شدم و دیگر نتوانستم خودم را کنترل کنم.» به گفته حسین الف، یک لحظه عصبانیت عامل قتل یک دختر ۱۰ساله بوده است، اما وقتی سراغ پیگیری هرچه بیشتر این پرونده برویم، ابعاد دیگری نمود مییابد؛ ابعاد دیگری از حقیقت که با گفتههای این مرد تفاوتهای زیادی دارد.
توضیحات وکیل پرونده
«بشیر کریمخانی»، وکیل پایهیک دادگستری، وکالت این پرونده را بر عهده گرفته است. کسی که از سوی مادر حدیث، خواهان اشد مجازات برای پدر این دختر است.
این وکیل دادگستری میگوید: در تحقیقات بازپرسی حسین پدر حدیث ،منکر هر چیزی میشد، اما در نهایت اعتراف کرد که دخترش را کشته است. پزشکی قانونی هم تایید کرده که دختر خفه شده است. حسین االف مسئولیت قتل را بر عهده میگیرد میگوید که حالا دچار عذاب وجدان شده و خواب دخترش را دیده است. او همچنین خواسته که به سزای عملش برسد.»
علت قتل حدیث توسط پدرش حسین
کریمخانی وکیل پرونده میگوید: «او درباره اینکه چرا چنین تصمیم به این کار گرفته است هم توضیح داده که وقتی در خانه بوده، دخترش صدای تلویزیون را خیلی بلند میکند و همین موضوع هم باعث میشود عصبانی شود و برای لحظاتی کنترل خودش را از دست بدهد. در نهایت گفته شده با کمربند و مانتو، دخترش را خفه کرده است.»
خیانت پدر خانواده به همسرش
«رحیمه فیضی»، مادری که تنها فرزندش را از دست داده است، اصلیترین عزادار این ماجرا، برای تعریف داستانی که از سر گذرانده، از سال ۹۵ شروع میکند: «دیماه سال ۹۵ بود که شوهر من به همراه یک دختر متواری شد. آنها از چندی پیش با هم در رابطه بودند و بالاخره برای اینکه بتوانند با هم باشند فرار کردند. البته با پیگیریهای خانوادهها هر ۲ نفر پیدا شدند و رابطهشان هم قطع شد. حتی بعد از این ماجرا آنقدر شوهرم در شرایط بد اجتماعی قرار گرفت که از کارش هم اخراج شد. آن روزها برای اینکه بتواند دوباره سر کارش برگردد از من خواهش کرد که با رئیسش صحبت کنم. من هم زندگیام را دوست داشتم و به خاطر دخترم قبول کردم که این زندگی را ادامه دهم. خودم هم دوباره او را به سر کار برگرداندم.»
او به امید اینکه اوضاع بهتر شود به زندگیاش ادامه داد اما چنین نشد: «فکر میکردم اوضاع بهتر شده اما هنوز ۲ سال نگذشته بود که متوجه شدم دوباره رابطهاش را با آن دختر شروع کرده است. ابتدا همه چیز را انکار میکرد و دروغ میگفت و سعی در مخفی کردن همه چیز داشت، اما بعد از مدتی رابطهاش را علنی کرد. کار به جایی رسیده بود که میگفت باید بگذاری من با این دختر ازدواج کنم. مرا تهدید میکرد و میگفت تو را میکشم. باید بگذاری من به زندگی خودم برسم. حتی آن دختر هم چند بار مرا تهدید کرد، اما توجهی نمیکردم.»
روز قتل حدیث از زبان رحیمه فیضی مادرش
فردای شب چهارشنبهسوری شوهرم شبکار بود. صبح که به خانه آمد ابتدا یکسری تعمیرات در خانه انجام داد. صبحانهاش را خورد و لیست خرید به من داد . گفت که قسط وام را هم پرداخت کنم.خریدها را انجام دادم و موقع انجام کار بانکی متوجه شدم که شمارهحساب را برنداشتهام. دوباره به خانه برگشتم که دفترچه را بگیرم، اما از برادر شوهر خواستم که کار را انجام دهد و در آن مدت در خانه مادرشوهرم نشستم. خانههایمان نزدیک است. وقتی به خانه برگشتم، بند کفشم را باز نکرده بودم که گفت برو برایم سیاهدانه بخر. در تمام این مدت دلشورهام بیشتر شده بود. بالاخره به خانه رسیدم و فضای خانه اضطرابم را بیشتر کرد. روفرشی به هم ریخته بود، وسیلههای خانه روی زمین ولو شده بودند. همه چیز نامرتب بود. گوشهای از خانه هم دختر بیچارهام با صورتی کبود افتاده بود.»
همه تلاشش را میکند تا بدون اشک ریختن، بغضش را فرو بخورد: «دیگر نمیدانید چه حالی داشتیم. برادرشوهرم را صدا زدم و منتظر آمبولانس نماندیم. دخترم را بغل کردم و دویدم. فقط میخواستم صورت خندان دخترم را دوباره ببینم، اما وقتی به بیمارستان رسیدیم دیگر دخترم تمام کرده بود. از آن روز تا الان که با شما صحبت میکنم نه خواب دارم و نه خوراک. تمام شب را کابوس میبینم. زندگی به کامم زهرمار شده است. دختر پاک و بیگناه من قربانی هوسرانی پدرش شد.»
زندگی به خاطر دخترم حدیث
رحیمه ۲۳ سال داشته که ازدواج میکند. با مردی از فامیل که سه سال هم از او کوچکتر بوده. دوست نداشته ازدواج کند، اما پدرش مجبورش میکند.
وقتی از رحیمه میپرسم که بعد از اینکه متوجه خیانت شوهرت شدی نخواستی جدا شوی، میگوید نمیخواستم دخترم بیپدر شود: «سراغ طلاق نرفتم چون دلم برای دخترم میسوخت. نمیخواستم او بیپدر و بیخانواده بزرگ شود. همه تلاشم را کردم تا آن مرد را دوباره به زندگی برگردانم. اما او دیگر مرد زندگی نشد. حتی به شوهرم هم گفته بودم، بگذار این دختر را به سروسامان برسانیم بعد هر کاری که دوست داشتی بکن اما نشد. قصدم محافظت از دخترم بود، اما نمیدانستم همین پدر قاتل تنها فرزندمان میشود.»
چند بار قصد کشتنم را داشت
اردیبهشت سال گذشته داشتیم با ماشین به خانه میرفتیم که ناگهان گفت میخواهم برایت آبهویج بخرم. آن آبمیوه را که خوردم در مسیر خانه مدام سرگیجه داشتم. فشارم لحظه به لحظه افت میکرد. تا دم کما رفتم و سه روز تمام هم در CCU بودم. روز آخر پرستار از من پرسید چه موادی مصرف میکنی؟ من که خیلی بهم برخورده بود گفتم، چرا چنین سوالی میپرسید؟ گفت حتماً باید مواد مصرف کرده باشی که پزشکان به تو چنین مسکنهایی بزنند. همان موقع شک کردم که خودش کاری کرده و چیزی در آبمیوهام ریخته است اما به روی خودم نیاوردم.»
یک بار دیگر هم نزدیک خانه ناگهان پایش را روی گاز گذاشت و از کنارم گذشت. بعدها به مادربزرگش گفت که میخواستم با ماشین به رحیمه بزنم، اما از قصاصش ترسیدم. بعد که من به رویش آوردم گفت، نه مادربزرگم دروغ گفته است.»
سوء استفاده از قانونی بنام قتل فرزند قصاص ندارد
حتماً برای همین هم همیشه میگفت اگر تو را بکشم قصاص میشوم، اما فهمیده بود که با قتل دخترش قصاصی در انتظارش نیست. یک بار هم دخترم تعریف کرد که با دخترعمهاش در خانه بوده که پدرش سراغش میرود و خواسته خفهاش کند و وقتی دخترم اعتراض میکند دستش را برمیدارد و میگوید، شوخی کردم.»
اشد مجازات برای پدر حدیث
رحیمه حالا دیگر نمیخواهد صدای دخترش خاموش بماند: «او میدانسته که چون پدر است قانون مجازات سنگینی برایش لحاظ نمیکند. گفته دیه میدهم و چند سالی هم در زندان میمانم، بعد هم با همان دختر زندگیام را میکنم. اما من از مسئولان درخواست میکنم اجازه ندهند او به هدفش برسد. یک قانونی بگذارید تا دختران ما اینطور قربانی نشوند. دختر ۱۰ ساله من هنوز فرصت گناه و اشتباه کردن هم پیدا نکرده بود. من دیگر زندگی ندارم، چرا آن قاتل باید روزی از زندان آزاد شود؟ من اشد مجازات و قصاص را برایش میخواهم. خواهشاً صدای ما را به گوش مسئولان برسانید. حدیث من هیچ گناهی نداشت. حقش نبود.
قتل حدیث قتل ناموسی است
رومینا، ریحانه و حالا حدیث به دست پدرشان کشته شدند، نکته قابل توجه اینکه سه ماه از وقوع این حادثه گذشته است، اما رسانهای شدن خبر رومینا سبب شد مادر حدیث هم در صدد شنیده شدن صدای خودش و دختر بهخاکسپردهاش برآید. پدر حدیث تنها ۳۴ سال سن دارد که دست به چنین کاری میزند.
رضا شفاخواه وکیل دادگستری و فعال حقوق کودکان: والدینی که مسئولیت و حقوق و تکالیفی مشترک دارند، اگر جرمی یکسان مثل قتل فرزند را مرتکب شوند، مجازاتی متفاوت خواهند داشت. در همان پرنده رومینا، اگر قاتل مادر بود، قصاص میشد، اما پدر نهایتاً با ۱۰ سال زندان مجازات میشود. / منبع: اعتمادآنلاین
نظرات