بیوگرافی مالک سراج بازیگر و همسرش و فرزندانش + عکس خانوادگی و آثار

بیوگرافی مالک سراج

مالک سراج متولد ۶ فروردین ۱۳۴۰ در آبادان، بازیگر سینما، تلوزیون و تئاتر است. در ادامه به معرفی و بیوگرافی مالک سراج بازیگر و همسرش و فرزندانش و آثار و اینستاگرام وی می پردازیم. با ما همراه باشید.

نام کامل ایشان مالک حدپور سراج می باشد که بصورت هنری مالک سراج شناخته شده است، وی فارغ التحصیل رشته بازیگری از دانشگاه می باشد. وی از جمله بازیگرانی است که در دوران ۸ سال دفاع مقدس در جبهه حاضر بود و با دوستان خود نظیر محمدعلی باشه و حسن برزیده در اوقات فراغت به فعالیت های هنری و اجرای تئاتر در سنگرها می پرداخت. او در اکثر عملیات مهم از جمله والفجر ۸ و آزادسازی خرمشهر نقش داشت.

سوابق هنری

فعالیت حرفه ای خود را در سال ۱۳۶۱ با گرفتن اولین جایزه در اولین جشنواره تئاتر فجر بدست آورد اما بعد از آن به جنگ رفت و در جبهه به اجرای تئاتر برای دوستان خود مشغول شد،بعد از جنگ و با رفتن به دانشگاه در چندین تئاتر پریسا بخت آور همسر اصغر فرهادی حضور داشت و این آشنایی از آنجا شکل گرفت و شروع موفقیتش را رقم زد و باعث شد در سال ۱۳۷۸ با سریال داستان یک شهر به کارگردانی اصغر فرهادی بصورت جدی وارد تلویزیون شد و در سال ۱۳۸۵ با فیلم روز سوم وارد سینما شد و به شهرت رسید.

وی حالا با بازی در سریال بی نشان دوباره بر سر زبان ها افتاد.

شهرت با سریال مینو

آقای سراج در ادامه مسیر بازیگری در سریال مینو که درباره جنگ در خرشمهر بود، در نقش جلال به ایفای نقش پرداخته بود که بسیار به محبوبیت و شهرتش افزود

گفتو گو و مصاحبه خواندنی با مالک سراج

من بچه آبادان هستم

«من بچه آبادان هستم. در اصل در آبادان بزرگ شده‌ام؛ مادرم بروجردی و پدرم عرب و بومی آبادان بود. مادرم برای اینکه من را به دنیا بیاورد به بروجرد رفت و قبل از ۴۰ روزگی‌ام به آبادان برگشتیم و برای من شناسنامه آبادان گرفته شد.» معتقد است: «وقتی می‌گوئیم بچه فلان شهر یا استان هستیم، منظور فقط زبان و لهجه نیست، بچه جایی بودن یعنی هویت، گذشته، فرهنگ، آئین، رسوم و موسیقی آن منطقه یا جغرافیا را داشتن. من بچه آبادان هستم، جایی که در آن نفس کشیدم و بزرگ شدم و از این موضوع خیلی خوشحالم و شهرم را خیلی دوست دارم.

تنها کامپیوتر ما پدر و مادرهایمان بودند

«ما در گذشته کامپیوتر نداشتیم که بخواهیم از طریق آن اطلاعات مختلف درباره زندگی و تجربیات گوناگون را کسب کنیم، تنها کامپیوتر ما پدر و مادرهایمان بودند؛ تنها کسانی که فراتر از ما از دنیای پیرامونمان اطلاعات داشتند. بنابراین ارتباط انسانی بیشتر بود ولی الان آنقدر دسترسی به اطلاعات برای بچه‌های ما بیشتر شده اما ارتباط انسانی نسل جدید با نسل قبل‌تر از خود کمتر شده است.»

فرق نسل قدیم و جدید

در قدیم به دلیل وجود بچه‌های زیاد در یک خانواده سفرها تنگاتنگ و دور هم بود. انسان ناخواسته برخی نکات زندگی را سر همان سفره‌ها یاد می‌گرفت. وقتی که سه یا چهارنفره در یک کاسه غذا می‌خوردیم، همه دست می‌کردیم در یک کاسه ولی یک نفر باید کوتاه می‌آمد تا دیگری سیر شود.

«من هیچوقت در جبهه آرزو نکردم که شهید شوم

«من هیچوقت در جبهه آرزو نکردم که شهید شوم و همیشه می‌گفتم دوست دارم باشم و باشم، نمی‌دانم شاید خدا به خواسته‌ام گوش داده یا لیاقت شهادت را نداشتم. وقتی جنگ تمام شد به این فکر کردم که حتماً دلیلی برای زنده ماندنم وجود دارد و باید جای دیگر کار را ادامه دهم.

دخترم روزی از من پرسید چرا ۸ سال در جبهه ماندی؟ چرا رها نکردی و برنگشتی؟ به او گفتم بابت اینکه وقتی تو بزرگ شدی از تو خجالت نکشم و به من نگویی چرا وقتی می‌توانستی در جبهه بایستی و مقاومت کنی این کار را نکردی

عملیات شکست حصر آبادان

عملیات شکست حصر آبادان؛ «شهدای زیادی دادیم تا آن تپه‌ها را از عراقی‌ها گرفتیم. عملیات مختلفی انجام شد تا عراقی را مدام به عقب راندیم تا به ۵ مهر که روز شکست حصر آبادان بود رسیدیم. در روز شکست حصر آبادان من، محمدعلی باشه آهنگر و حسن برزیده تصویربرداری می‌کردیم. من در روز عملیات از زانو به پایین زخمی شدم و ترکش به پایم اصابت کرده بود. وقتی به بیمارستان رفتم دیدم که پر از مجروح بود و به همین خاطر خجالت کشیدم که بروم و بگویم زخمی شده‌ام، پارچه‌ای برداشتم و پایم را بستم و از بیمارستان بیرون آمدم.»