جملات سرگردانی + عکس نوشته سرگردان شدم

0

در این پست می توانید متن های کوتاه درباره سرگردان بودن و عکس استوری سرگردانی و متن غمگین درباره دوری و جملات سرگردانی و عکس نوشته سرگردان شدم و اشعار کوتاه درباره سرگردانی و عکس پروفایل سرگردانی و دلنوشته کوتاه درباره سرگردانی را مشاهده کنید.

 جملات سرگردانی

جملات سرگردانی

من و باد صبا مسکین دو سرگردان بی حاصل
من از افسون چشمت مست و او از بوی
گیسویت…

جملات سرگردانی

چرا سرگردونی…؟!
به راستی سرنوشت من چیست و در آینده چه بر من خواهد گذشت؟!
با این ابهام و سرگردانی و بی خبری از حوادث و ترس از آینده چه کنم؟!
دلبر روزهای سرگردانی من؛
حالت خوب است؟!
سرگردان است سَرَم؛ وقتی شانه ی تو نیست.
هر چقدر می خواهی دیر کن من تا آمدنت بهار را تا تابستان معطل می کنم
به قولِ شاعری:دیده را فایده آن است که دلبر بیند، وَر نبیند چه بُوَد فایده بینایی را…

جملات سرگردانی

بلاتکلیفی یعنی…

دوسش داشته باشی…

ندونی چه حسی بهت داره….

دیوونت میکنه این احساس لعنتی…

جملات سرگردانی

سرگردان است
سرم ؛ وقتی
شانه ی تو نیست….

عکس نوشته سرگردانی

سرگردانی عجیبی ست
ماندن در دوراهی عشقت
نه تاب رفتن دارم
نه دلیلِ ماندن
چون روحِ سرگردانم
مُرده ام
پیش از آنکه مُرده باشم….!
به قلم شریفه محسنی شیدا
شاعر کتاب غزل های شیدایی…

جملات سرگردانی

باران را دوست ندارم

بلاتکلیف می کند مرا

چون نمیدانم از سر شوق میبارد

یا از سر دلتنگی

جملات سرگردانی

تَنِ من قایقِ لنگر زده در طوفان است …
خودم اینجا دلِ من پیش تو سرگردان است !…

جملات سرگردانی

با یقین آمده بودیم و مردد رفتیم
به خیابان شلوغی که نباید رفتیم

می شنیدیم صدای قدمش را اما
پیش از آن لحظه که در را بگشاید رفتیم

عکس پروفایل سرگردانی

نه آنقدری

به دوست داشتنم مطمئنی

که یک بار برایِ همیشه بخواهی ام

و نه دلش را داری که بگذاری

بروم ..

چند چندی با خودت؟!

دلت کجا مانده که

اینگونه مرا لایِ منگنهِ ” بلاتکلیفی “

میگذاری!؟

جملات سرگردانی

یک قدم برداشتم دور از تو سرگردان شدم
آنقدر باریدم و باریدم و باران شدم

با نسیمی که گذشت از لای موهای سرت
دور خود چرخیدم و چرخیدم و طوفان شدم

***

بیچاره چشمهایم بلاتکلیف شده اند !

صبح ها به شوق دیدنت چشم می گشایم

و شب ها به شوق دیدنت چشم می بندم

این از کراماتِ چشمِ من است یا از معجزاتِ تو؟

جملات سرگردانی

روز یا شب؟ –نه، ای دوست، غروبی ابدیست

با عبور دو کبوتر در باد

چون دو تابوت سپید

و صداهائی، از دور، از آن دشت غریب،

بی ثبات و سرگردان همچون حرکت باد –سخنی باید گفت

سخنی باید گفت……

نظرات