متن غمگین اعدام + عکس نوشته اعدامی

0

در این پست می توانید متن های کوتاه درباره اعدامی و عکس استوری اعدام عشق و متن غمگین اعدام و عکس نوشته اعدامی و اشعار غمگین دوست اعدامی و عکس نوشته اعدام کردن و عکس پروفایل غمگین اعدام کردن را مشاهده کنید.

متن غمگین اعدام

متن غمگین اعدام

در شهری برایت فریاد خواهم زد که حرف زدن حکمش اعدام است …

***

وقتی تو را از دور ببینم

حتی اگر یک خیال محض باشی

من مجرمم به اعتقاد دوست داشتنت

زمین هنوزم هم که هنوز است گرد است و می چرخد . . . .

متن غمگین اعدام

ایزدا
هر ان کس که میرد
کار یزدان است
حال که برای عدل جان گیرند
بگمانم جان قاضی و شاکی ایزد برد
اما مجرم کدام ؟!
اوجانش گیرد ک تو جانش بری
شراکت یزدان است یا دخالت ازاده…

متن غمگین اعدام

تو شهری براش فریاد زدم ک حرف زدن حکمش اعدام بود 🙂

عکس نوشته اعدامی

در جوخه های اعدام

پس از شنیدن فرمان “آتش”

سربازی زودتر از همه شلیک میکند

سربازی دیرتر

و دیگر سربازها، درمیان این دو ..

قسم به مکث ..

متن غمگین اعدام

کردها
تمام مرگ هارا تجربه کرده اند…
مردن با گلوله
مردن با اعدام
مردن زیر شکنجه در زندان

مردن با سر بریده شدن
مردن با بمب های شیمیایی
مردن دسته جمعی
مردن ازسرما
مردن از گرسنگی و…

اما در طول تاریخ هیچ کردی هرگز از ترس نمرده است…

متن غمگین اعدام

ولی این حجم از تحمل آدمای دوروی دورمون
از حکم اعدامم سختره 🙂

عکس نوشته اعدام کردن

به اختلاف زمانی میان دو شلیک

ما همه سربازیم

آن که زودتر ماشه میچکاند

جلاد

آن که دیرتر شلیک میکند

عاشق

و مابقی مأموریم

متن غمگین اعدام

خودم را با رشته خاطراتت دار میزنم…
نفس کشیدن وقتی مرا به تو نمی رساند
چه فایده دارد؟!

***

مردم کشور من، با نفرت به صحنه بوسیدن دو عاشق نگاه می‌کنند!
اما با اشتیاق برای صحنۀ اعدام جمع می‌شوند…
با چنین مردمی
زندگی دردناک است…

متن غمگین اعدام

گاهی اما یکی

اسلحه اش را

به سمت دهانی نشانه می رود

که فرمان آتش داده است

اوست که تنهاست …

عکس نوشته متن غمگین اعدام

رشته محبت ترا

بر دور گردن میپیچم

و اعدام می کنم

تمام بغضهایم را…

متن غمگین اعدام

بر ما گذشت نیک و بد اما تو روزگار
فکری به حال خویش کن این روزگار نیست

***

اعدام مگر سیرت خصم تو گرفتند

کاندر دو جهان هیچ اثر نیست ز اعدام

متن غمگین اعدام

عاقبت روزی اگر قاضی این شهر شوم
جای اعدام به هر زندانی،
چند هزار اصله صنوبر بدهم
تا بکارند در این شهر غبار آلوده
تا بکارند در این دشت و دمن
تا که سرسبز شود روح زمین
تا بشوید دل این قوم حزین
تا که عاشق به بلندای صنوبر نگرد
قندی از خوشحالی در دلش آب شود
نور امید به دل زنده شود
شاید اینجا بتواند دل معشوقه خود را ببرد…

نظرات