اشعار عاشقانه مولوی + عکس نوشته اشعار عاشقانه و عرفانی
در این پست می توانید مجموعه ای از اشعار مولوی و گلچینی از اشعار عرفانی مولوی و اشعار عاشقانه مولانا و اشعار عاشقانه مولوی و عکس نوشته اشعار عاشقانه و عرفانی و عکس استوری عاشقانه و عکس پروفایل عاشقانه را مشاهده کنید.
اشعار عاشقانه مولوی
گر شاخهها دارد تری
ور سرو دارد سروری
ور گل کند صد دلبری
ای جان، تو چیزی دیگری
بی همگان به سر شود بی تو به سر نمی شود
داغ تو دارد این دلم جای دگر نمیشود
دیده عقل مست تو چرخه چرخ پست تو
گوش طرب به دست تو بی تو به سر نمی شود
زرد شدست باغ جان از غم هجر چون خزان
کی برسد بهار تو تا بنماییش نما …
آنکه به دل اسیرمش
در دل و جان پذیرمش
گر چه گذشت عمر من
باز ز سر بگیرمش
عکس نوشته عاشقانه
ای در دل من، میل و تمنا، همه ی تو!
وندر سر من، مایه سودا، همه ی تو!
هر چند به روزگار در مینگرم
امروز همه ی تویی و فردا همه ی تو
من از عالم تو را تنها گزیدم
روا داری که من غمگین نشینم؟!
اندر دل بی وفا غم و ماتم باد
ان راکه وفا نیست ز عالم کم باد
دیدی که مرا هیچ کسی یاد نکرد
جز غم که هزار آفرین بر غم باد
جان من و جهان من، روی سپید تو شدهست
عاقبتم چنین شود، مرگ من و بقای تو
از تو برآید از دلم، هر نفس و تنفسم
من نروم ز کوی تو، تا که شوم فنای تو
عکس استوری اشعار عارفانه
یک بوسه ز تو خواستم و شش دادی
شاگرد که بودی که چنین استادی
خوبی و کرم را چو نکو بنیادی
ای دنیا را ز تو هزار آزادی
من ذرّه و خورشید لقایی تو مرا
بیمارِ غمم عین دوایی تو مرا
بیبال و پر اندر پیِ تو میپرم
من کاه شدم چو کهربایی تو مرا
همه را بیازمودم
ز تو خوش ترم نیامد
همه را بیازمودم
ز تو خوش ترم نیامد
عکس نوشته عاشقانه مولوی
ای در دل من میل و تمنا همه تو
وندر سـر من مایه سودا همه تو
هرچنـــــد به روزگار در مینگرم
امروز هـمه تویی و فردا همه تو
جان من و جهان من، روی سپید تو شدهست
عاقبتم چنین شود، مرگ من و بقای تو
از تو برآید از دلم، هر نفس و تنفسم
من نروم ز کوی تو، تا که شوم فنای توخواهم که به عشق تو ز جان برخیزم
وز بهر تو از هردو جهان برخیزم
خورشید تو خواهم که بیاران برسد
چون ابر ز پیش تو از ان برخیزم
نظرات