بیوگرافی هانا ستوهی بازیگر استندآپ کمدی خنداننده شو + عکس و پیج اینستاگرام و شغل

0

بیوگرافی هانا ستوهی بازیگر استندآپ کمدی خنداننده شو کیست + عکس و پیج اینستاگرام و شغل

بیوگرافی و عکس های هانا ستوهی بازیگر استندآپ کمدی خنداننده شو + عکس و پیج اینستاگرام هانا ستوهی شرکت کننده خنداننده شو ۳ همراه با شغل و سوابق و سن و محل تولد و هانا ستوهی کیست ویکی پدیا به همراه اجرای استند آپ هانا ستوهی در خنداننده شو بعد از صعود بهع مرحله بعدی در ادامه از مجله حرف تازه میخوانید

بیوگرافی هانا ستوهی بازیگر استندآپ کمدی خنداننده شو + عکس و پیج اینستاگرام و شغل

بیوگرافی هانا ستوهی

هانا ستوهی کمدین و بازیگر استندآپ اهل ایران است که با شکرت در خنداننده شو ۳ به مخاطیان معرفی شد. درباره ایشان اطلاعات زیادی در دست نیست. درباره اینکه هانا ستوهی کیست و متولد کجاست و سن او چقدر است و سوابق بازیگری و هنری دارد یا خیر و … اطلاعی در دست نیست.

سوابق

خانم ستوهی یکی از شرکت کنندگان خنداننده شو ۳ در قسمت سوم است که اجرایی بسیار زیبا درباره مردم کره و بازیگران کره ای و اسم خودش که هانا است به مدت ۸ به نمایش گذاشت که باعث شد تا با رای داوران مستقیم به مرحله بعدی صعود کند

زندگینامه هانا ستوهی شرکت کننده استندآپ کمدی خنداننده شو + عکس و پیج اینستاگرام و شغل

اجرای هانا ستوهی در شب سوم از خنداننده شو ۳

خانم ستوهی در شب سوم مرحله اول مسابقه خنداننده شو ۳ اجرایی بسیار زیبا را به نمایش گذاشت. تسلط او به بداهه گویی و فن بیانش باعث شد تا با رای مستقیم داوران ب مرحله بعدی صعود کند.

همچنین بخوانید: بیوگرافی محمد شعبانپور بازیگر و طنزپرداز و همسرش + عکس خانوادگی و آثار هنری

اجرای هانا ستوهی در خنداننده شو

صفحه اینستاگرام

صفحه رسمی هانا ستوهی با نشانی hanasotoohi در دسترس عموم قرار دارد، اما فعالیت چشمگیری در فضای مجازی ندارد و تصاویر و عکس های شخصی بسیار کمی در پیجش منتشر کرده است. البته بعداز اجرای هانا در خنداننده شو چندین صفحه فیک به نام این هنرمند در اینستاگرام فعال شدند که این موضوع جدیدی نیست و تا فردی به چهره ای معروف تبدلل میشودصفحات فیک به نام او مانند قارچ رشد می کنند، تا جایی که پیج اصلی طرف در میان صفحات هواداری و فن پیج گم میشود.

بیشتر پست های او اشعار و جملات مفهومی هستند که با فالورهای خود به اشتراک گذاشته است.

او در پستی در صفحه شخصی خود نوست:

هر دو سه هفته یبار ، چهارشنبه که میشد بابا میگفت جمع کنید وسایلتونو نصف شبی راه بیوفتیم یه سر میریم شمال ، یه حال و هوایی عوض کنیم . شهر و استان و نقشه و چپ و راست نمیدونستیم . شمال واسه ما پیچ و خم جاده چالوس بود و دست هایی که از پنجره بیرون میرفت تا باد محکم بخوره بهشون و بکشونتشون عقب و مایی که برای ملیونُمین بار برای همین اتفاق ساده کِیف کنیم.

عکس های شخصی هانا ستوهی کمدین استنداپ

دم سحر با صدای نماز بابا بلند میشدیم ، بیدارمون میکردن و مینشستیم تو ماشین و پتو و متکا میچیدیم دورو برمون ، کفشامون رو در میاوردیم و چهارزانو مینشستیم روی صندلی های عقب ماشین . چشمامون از خواب کم پف کردست ولی باز نگهش میداریم که چیزی از دستمون در نره . انگاری که سوار ترن هوایی ای هستیم که همین الان سقوط و تجربه میکنه .

سره صبحی که میشه میوفتیم توی مِهِ خوشگلِ جاده و پتوهایی که دور کرده بودیم ، میپیچیم دورِ خودمون و مامان برای چندمین سال متوالی میگه مگه نگفتم اون لباس گرمرو بیار؟ منم که یه تیکه پتو رو ، هم روسری کردم هم پالتو هم پوتین ، بهش میگم چمیدونستم انقد سرده . میدونه که میدونستم و منم احمقانه ترین لبخند زندگیم رو تحویلش میدم

تونل ها رد میشیم و هیچ اهمیتی نداره که ساعت هفت صبحِ و داریم از خواب میمیریم و تنها چیزی که خوردیم ، بیسکوییتی بود که مامان داد تا دهنمون رو ببندیم و برسیم جایی که بتونه برامون نیمرو بزنه .اینکه هزارمین دفعست از این تونل ها رد میشیم هم اهمیتی نداره و حتی اینکه دماغمون از سرما سرخ شه هم تاثیری نداره رو اینکه شیشه رو ندیم پایین و با صدای خُروسیمون جیغ نزنیم . مامان اولش چشم غره میره ولی میدونم داره با گوشیش از دوتا خل وضع که متاسفانه ثمره ی زندگیشن فیلم میگیره ..

هانا ستوهی کیست

بابا گفت بریم بیرون یکم هوا بخوریم . از خوبی های شهرستانی بودن اینه که هر فرعی ای رو بپیچی توش ، بالاخره از جایی که بتونی توش هوا عوض کنی سر در میاری .

ولی خب یه عالم آدمِ ماسک دارِ دلتنگ دورو برمون ریخته و این ینی نمیتونی راحت هوا عوض کنی و انگاری حالِمون هم دیگه مث قبلنا عوض نمیشه، دیگه خوب نمیشه . دلتنگی هامون زیاد تر از چیزی ان که باد بتونه با خودش ببره ، درختا بتونن زیرِ سایَشون قایم کنن و پیچ جاده ها بفرستنشون توی درّه .

خلاصه اینارو گفتم که بگم میشینیم دیگه . انقدر دوباره پشت ماشین بابا چهار زانو میشینیم ، انقدر دوباره از فرعی های کوچیک رد میشیم تا این روزا بگذرن و دوباره جمع بشیم دور هم و دوباره قلبمون همونجوری بتپه و خنده هامون همونجوری صدا کنه .

 

نظرات