بیوگرافی احسان بی آزار تهرانی روحانی از بوکس تا طلبگی +عکس و همسر و فرزندان
حجت الاسلام احسان بی آزار تهرانی روحانی و مدرس دانشگاه می باشد. حاج آقا احسان بی آزار تهرانی متولد سال ۱۳۵۷ در تهران بوده و هم اکنون تولیت امامزاده صالح تهران را بر عهده دارد. وی در دوران نوجوانی بوکسور بوده و سپس وارد حوزه علمیه شده است. در ایام محرم و صفر و مناسبت ها به مداحی و سخنرانی می پردازد و به عنوان جهادگر در مناطق محروم کار می کند. ادامه بیوگرافی حجت الاسلام احسان بی آزار تهرانی و همسرش و فرزندان و سوابق و عکس ها و داستان زندگی او را با هم در این مقاله از مجله حرف تازه میخوانید:
بیوگرافی احسان بی آزار تهرانی روحانی طلبه بوکسور و همسرش +عکس
حجت الاسلام احسان بی آزار تهرانی متولد سال ۱۳۵۷ در تهران بوده و هم اکنون تولیت امامزاده صالح تهران را بر عهده دارد. وی در دوران نوجوانی بوکسور بوده و سپس وارد حوزه علمیه شده است و حالا یکی از روحانیون مطرح کشورمان می باشد. درس طلبگی میخواند و همچنین از جمله مداحان و واعظان سرشناس در شهر تهران است که در ایام محرم و سفر منبرهای سخنرانی و مداحی او بسیار گرم بوده و از جمل جهادگران اسلامی در مناطق محروم میباشد.
بیوگرافی حجت الاسلام احسان بی آزار تهرانی و همسرش
حاج آقا احسان بی آزار تهرانی متولد سال ۱۳۵۷ در تهران بوده و هم اکنون تولیت امامزاده صالح تهران را بر عهده دارد. وی در دوران نوجوانی بوکسور بوده و سپس وارد حوزه علمیه شده است و حالا یکی از روحانیون مطرح کشورمان می باشد.
حجت الاسلام احسان بی آزار تهرانی پیش از روی آوردن به طلبگی و روحانیت، به صورت حرفه ای ورزش بوکس را دنبال می کرد و قرار بود در مسابقات بین المللی شرکت کند. اما با دیدن یک خواب ورزش بوکس را کنار می گذارد و وارد حوزه علمیه میشود.
وی مداح و واعظ نیز می باشد و در ایام محرم و صفر و مناسبت ها به مداحی و سخنرانی می پردازد و به عنوان جهادگر نیز در مناطق محروم کار می کند.
بیوگرافی
حجت الاسلام احسان بیآزار تهرانی متولد سال ۱۳۵۷ در شهر تهران میباشد ایشان تولیت امامزاده صالح تهران را بر عهده داشته و از جمله علمای روحانی در حوزه و دانشگاه میباشد
حجت الاسلام بیآزار سالها پیش در سن ۱۷ سالگی ورزش بوکس به صورت حرفهای فعالیت میکرد و قرار بود که برای مسابقاتی به ترکیه اعزام شود اما با مخالفت خانواده روبرو شد و بعداً بر اساس یک خواب که تا کنون برای کسی تعریف نکرده به دنبال حوزه میرود
به عشق محمدعلی کلی روحانی شد
او میگوید عاشق «محمدعلی کلی» بودم. ۱۸ ساله بودم که در اوج آمادگی جسمی برای شرکت در مسابقات انتخابی تیمملی خوابی دیدم که از تعریفش معذورم، اما این خواب حکم یک مأموریت دینی را برای من داشت. صبح که بیدار شدم به پدرم گفتم باید به حوزه بروم و ثبتنام کنم.
پدرم فکر کرد حوزه بسیج را میگویم، اما وقتی در جواب گفتم حوزه علمیه! پدرم شوکه شد. در خانواده ما سابقه نداشت. شنیدن این حرف آن هم از زبان یک بچه پرشروشور ، با مدل موی خاص بوکسورها و … عجیبتر هم بود. خلاصه با همه مخالفتهایی که خانوادهام داشت، وارد این وادی شدم.
همسر و فرزندان حاج آقا احسان بی آزار تهرانی
ایشان در ۱۹ سالگی ازدواج کرده و یک فرزند پسر و دو دختر دارد.
حجت الاسلام بی آزار درباره همسرش و خانواده همسرش می گوید: پدر خانمم پزشک قدیمی بودند. شاید افرادی فکر میکردند اگر من بروم حوزه دیگر کسی به من حتی زن نمی دهد. من ۱۹ سالگی ازدواج کردم.
تولیت آستان امامزاده صالح
حجت الاسلام بی آزار تهرانی در ۲۵ تیر ماه سال ۱۳۹۹ شمسی، از سوی رئیس سازمان اوقاف و امور خیریه به تولیت آستان امامزاده صالح (ع) منصوب شد.
حضور در حوزه علمیه
ایشان در خصوص ورود به حوزه علمیه میگوید شب خواب دیدم و صبح احساس کردم که باید به سمت حوزه بروم و چون آدم هیجانی و اجتماعی بودم همه فکر میکردند که در حوزه دوام نمیآورم
بیوگرافی احسان بی آزار تهرانی روحانی طلبه بوکسور و همسرش +عکس
ایشان از جمله مدرسین دانشگاه حوزوی میباشند و در زمینه فعالیتهای جهادی در زابل در سه سال گذشته توانستند به عنوان یک جهادگر در مناطق محروم فعالیت کنند.
فعالیت در بوکس
در ۱۷ سالگی، وقتی قرار بود برای مسابقاتی به ترکیه برود ولی با مخالفت مادرش مواجه شد. بعد او هم طبق یک خواب، که برای هیچکسی تعریف نکرده سراغ حوزه میروند. در آزمون ورودی رتبهی خوبی کسب میکند و بعد هم مسیر زندگی او تغییر میکند.
علت کناره گیری از بوکس
حجت الاسلام احسان بی آزار تهرانی میگوید مادرم رضا نبود به این قصه. مسابقات مشتزنی مردم فکر میکنند همهاش ضربه و لطمه خوردن و اینهاست ولی در اصل این نیست بیشتر تفکر است و سرعتالعمل و چالاکی.
من دانشگاه تدریس میکردم، دانشگاه امارات. واحد نالج ویلج میرفتم. با لباس میرفتم کلا بلک لیستم کردهاند. رفیقهای دوبیایام را هم دیگر نمیتوانم ببینم. خب من ماه رمضان تبلیغ رفتهام، محرم رفتهام، صفر رفتهام. دهها پرواز میرفتم. استاد پروازی بودم. شنبهها نُه صبح میرفتم کلاس تا نُه شب. دو هفته یکبار پرواز داشتم. چند ترم رفتیم. متعدد. حساس شدند رویمان. با لباس هم بودیم. الحمدالله آنجا هم اثرگذار بودیم در دانشگاه، که دیگر من را بلک
فعالیت در بوکس
در ۱۷ سالگی، وقتی قرار بود برای مسابقاتی به ترکیه برود ولی با مخالفت مادرش مواجه شد. بعد او هم طبق یک خواب، که برای هیچکسی تعریف نکرده سراغ حوزه میروند. در آزمون ورودی رتبهی خوبی کسب میکند و بعد هم مسیر زندگی او تغییر میکند.
بخشی از گفتگوی خواندنی حجت الاسلام احسان بی آزار تهرانی
علت کناره گیری از بوکس
مادرم رضا نبود به این قصه. مسابقات مشتزنی مردم فکر میکنند همهاش ضربه و لطمه خوردن و اینهاست ولی در اصل این نیست بیشتر تفکر است و سرعتالعمل و چالاکی.
بیشتر از شطرنج فکر میخواهد، بیشتر از مثلا یک قایق کایاک نفس میخواهد. آمادگی جسمانیاش باید در اوج باشد. بعد از کایاک یکنفره بیشترین آمادگی جسمانی برای ورزش بوکساست ولی این مشهور است که بازی خطرناکی است.
از قضا در مسابقهای داور آمد پشتم من یک مشتی خوردم بینیام آسیب دید. مادرم را نگران کرد. ایشان خیلی رضا نبود که من دیگر ادامه بدهم.
ورود به حوزه علمیه
خوابی دیدم که این خواب را برای احدی هم تا حالا نگفتهام. شب خواب دیدم صبح حس کردم بایستی بروم به سمت حوزه. اولش چون آدم خیلی پُرهیاهو، هیجانی و اجتماعیای بودم، همه میگفتند دوام نمیآورد برود حجره نشینی! آنهم مدرسهی مجد که برای زمان قاجار است. حجرههای خیلی خاصی بود. میگفتند پدرش کاسب است این زندگی و این تشریفات را رها نمیکند برود حجرهنشینی و موکت و … .
قضیهی مسابقات مربوط به چند سال پیش است؟
سال ۷۴
آن موقع چندساله بودید؟
۱۷سال فکر کنم.
بزرگسالان نبوده پس؟
نه، جوانان بود. خیلی زود شروع کردم من. وقتی دفترچه داده بودند به من آنقدر حرفهای شده بودم توانش را داشتم ولی نوشته بود تا رسیدن به سن قانونی حق شرکت در مسابقات را ندارید.
داستان زندگی حجت الاسلام بی آزار تهرانی
پدر خانمم پزشک قدیمی بودند. شاید افرادی فکر میکردند اگر من بروم حوزه دیگر کسی به من حتی زن نمی دهد. من ۱۹ سالگی ازدواج کردم. الان چهل سالهام. ۲۱ سال پیش. دست خدا را میدیدم در همراهی.
الآن حوزه تدریس میکنید؟
من دانشگاه تدریس میکردم، دانشگاه امارات. واحد نالج ویلج میرفتم. با لباس میرفتم کلا بلک لیستم کردهاند. رفیقهای دوبیایام را هم دیگر نمیتوانم ببینم. خب من ماه رمضان تبلیغ رفتهام، محرم رفتهام، صفر رفتهام. دهها پرواز میرفتم. استاد پروازی بودم. شنبهها نُه صبح میرفتم کلاس تا نُه شب. دو هفته یکبار پرواز داشتم. چند ترم رفتیم. متعدد. حساس شدند رویمان. با لباس هم بودیم. الحمدالله آنجا هم اثرگذار بودیم در دانشگاه، که دیگر من را بلک لیست کردند.
عاشق «محمدعلی کلی» بودم. ۱۸ ساله بودم که در اوج آمادگی جسمی برای شرکت در مسابقات انتخابی تیمملی خوابی دیدم که از تعریفش معذورم، اما این خواب حکم یک مأموریت دینی را برای من داشت. صبح که بیدار شدم به پدرم گفتم باید به حوزه بروم و ثبتنام کنم.
پدرم فکر کرد حوزه بسیج را میگویم، اما وقتی در جواب گفتم حوزه علمیه! پدرم شوکه شد. در خانواده ما سابقه نداشت. شنیدن این حرف آن هم از زبان یک بچه پرشروشور ، با مدل موی خاص بوکسورها و … عجیبتر هم بود. خلاصه با همه مخالفتهایی که خانوادهام داشت، وارد این وادی شدم.
ثروتم اعتماد مردم است
سه سالی میشود که در زابل به فعالیتهای جهادیاش ادامه میدهد: «نه سرمایه دارم، نه ثروتمندم؛ هر آنچه دارم از لطف خداست و کمکهای مردمی که به گروه ما اعتماد کردند و از طریق صفحه مجازی با من در ارتباط هستند. در سایه همین اعتماد توانستیم خوشبختانه بستر ایجاد کارگاههای تولید عسل، گسترش فعالیتهای کشاورزی و صدها شغل دیگر را برای بومیان منطقه فراهم کنیم.
نظرات