عکس پروفایل فصل بهار + عکس نوشته و متن برای فصل بهار
عکس نوشته پروفایل بهار + جملات و اشعار بهاری
پروفایل بهار : در روزهای پایانی سال، با دانلود تصاویر عکس نوشته با مضمون بهار برای پروفایل شبکه های اجتماعی خود، به استقبال فصل بهار بروید و از اشعار بهاری لذت ببرید.
عکس پروفایل بهار عاشقانه
تصویر پروفـایل بهار برای تلگرام
پروفایل بهار در راه است
بر چهرهی گل نسیم نوروز خوش است
در صحن چمن روی دلافروز خوش است
از دی که گذشت هرچه گویی خوش نیست
خوش باش و ز دی مگو که امروز خوش است
قلب، مهمانخانه نيست كه آدم ها بيايند
دو سه ساعت يا دو سه روز در آن بمانند و بعد بروند
قلب،لانه ى گنجشک نيست
كه در بهار ساخته بشود
و در پاييز باد آن را با خودش ببرد
قلب ؟ راستش نميدانم چيست
اما اين را ميدانم كه فقط جاى آدم هاى خيلى خوب است …
بهترین ها در این بهار تقدیم شما باید
قرارمان همین بهار
زیر شکوفه های شعر …!
آنجا که واژه ها
برای تو گل می کنند !
آنجا که حرف های زمین افتاده ام
دوباره سبز می شوند
وَ دست های عاشقمان
گره در کارِ سبزه ها می اندازند ؛
قرارمان زیرِ چشم های تو !
آنجا که شعر نم نم شروع می شود
ز کوی یار میآید نسیم باد نوروزی
از این باد ار مدد خواهی چراغ دل برافروزی
به صحرا رو که از دامن غبار غم بیفشانی
به گلزار آی کز بلبل غزل گفتن بیاموزی
بگشا نقاب از رخ باد بهاران
شد طرف چمن بزمگه باده گساران
شد لاله ستان گرد گل از بس که نهادند
رو سوی تماشای چمن لاله عذارن
در موسم گل توبه ز می دیر نپاید
گشتند در این باغ و گذشتند هزاران
بین غنچه نشکفته کهآورد به سویت
سربسته پیامی ز دل سینه فگاران
ای نوبهار خندان از لامکان رسیدی
چیزی بیار مانی از یار ما چه دیدی
خندان و تازه رویی سرسبز و مشک بویی
همرنگ یار مایی یا رنگ از او خریدی
آمده نوروز ماه با گل سوری به هم
بادهی سوری بگیر، بر گل سوری بچم…
نوروز روزگار نشاط است و ایمنی
پوشیده ابر دشت به دیبای ارمنی
نوروز درآمدای منوچهری
با لالهی لعل و با گل حمری
بهار را گذاشته ام
پشت چین های دامنت
تو بیایی چای دارچین که هیچ
چای بهار نارنج هم آماده است
گفته بودم به معجزه ی عشق ایمان بیاور
من با همین چای و همین تو
یک دنیا را عاشق میکنم …
شادی را هدیه کن به کسانی که آن را از تو گرفتند
عشق بورز به آنها که دلت را شکستند
دعا کن برای آنها که نفرینت کردند
درخت باش بر غم تبرها
بهار شو بخند که خدا هنوز آن بالا با ماست
مپرس حال مرا روزگار یارم نیست
جهنمی شده ام ! هیچ کس کنارم نیست
نهال بودم و در حسرت بهار، ولی
درخت می شوم و شوق برگ و بارم نیست
به این نتیجه رسیدم که سجده کردن من؛
به جز مبارزه با آفریدگارم نیست !
مرا زعشق نگویید، عشق گم شده ایست
که هر چه هست ندارم ! که هر چه دارم نیست
شبی به لطف بیا بر مزار من شاید
بروید آن گل سرخی که بر مزارم نیست
بهار ؛
مي تواند نام تو باشد
وقتي
كه در همهمه يِ سبزِ دلم
دوستت دارم هايت
شكوفه می زنند
کنارِ این شکوفه ها
کنارِ باران های بی قرار و ناگهانی
یک فنجان چای بهار نارنج
که کنارش آدمی از جنس عطرِ عاشقی نشسته باشد …
نظرات