بیوگرافی غلامعلی مهدیخانی (مجرد) شاعر معاصر + علت فوت و درگذشت و اشعار
بیوگرافی غلامعلی مهدیخانی (مجرد) شاعر معاصر + علت فوت و درگذشت و اشعار
غلامعلی مهدیخانی شاعر شیرازی کیست : غلامعلی مهدی خانی شاعر معاصر متولد فروردین ماه ۱۳۱۵ در شهرستان اراک بود و با تخلص مجرد شعر می سروده که ساعاتی پیش در سن ۸۸ سالگی پس از تحمل یک دوره بیماری درگذشت. استاد مهدیخانی در شهرستان اراک به دنیا امده بود و از تبار خاندان سیدشجاع الدین حسینی است و شهرودن شعر در خاندانش موروثی است.
غلامعلی مهدیخانی شاعر برجسته و خوش ذوق کشورمان روز چهارشنبه ۲۴ مرداد از دنیا رفت. اشعار و آثار و شعر خوانی های وی سال ها مورد توجه اهالی هنر و شعر دوستان بود. از وی ۴ مجموعه با نام های باغ گیلاس، سبز زیتونی، صدای مادرم عشق و جاودانه ها به یادگار مانده است. در ادامه با بیوگرافی غلامعلی مهدی خانی آشنا شوید
بیوگرافی غلامعلی مهدیخانی
غلامعلی مهدیخانی متولد فروردین ۱۳۱۵ در اراک شاعر و ترانه سرا و نویسنده می باشد این شاعر پیشکسوت شیرازی متخلص به «مجرد» در ۸۸ سالگی دعوت حق را لبیک گفت.
علت فوت و درگذشت غلامعلی مهدیخانی
استاد غلامعلی مهدی خانی در ۸۸ سالگی شامگاه چهارشنبه ۲۴ مرداد ۱۴۰۳ به دلیل کهولت سن درگذشت.
استاد غلامعلی مهدیخانی «مجرد» شاعر پیشکسوت شیراز هم در مدح و مرثیه اهل بیت علیهم السلام و هم در فضای عشق و تغزل شعرهای بسیار داشت.
سوابق
مجرد، از ۹ سالگی شروع به سرودن کرد که در ابتدا اشعارش قوام چندانی نداشت و از ۱۷ سالگی بطورجدی شروع به سرودن نمود و در جراید چاپ و منتشر گشت و آرام آرام به محافل ادبی بزرگان حضور یافت. مهدیخانی، در تمام قالب های شعری اشعاری را سروده است و با غزل میانه عاشقانه تری را دارد.
استاد غلامعلی مهدیخانی «مجرد»، در سالهای اخیر در محضر رهبر معظم انقلاب، شعر خوانده و مورد تفقد ایشان قرار گرفته بود. او در دهههای گذشته در بسیاری از محافل، به ویژه محافل شعر آئینی و انقلاب در حوزه هنری حضور مستمر و فعال داشت.
نمونه اشعار
برای کشتن من تیغ تیز لازم نیست
به غیر ابروی تو هیچچیز لازم نیست
چنین که میکشی و جان تازه میبخشی
برای صید تو پای گریز لازم نیست
کشید کار دل من به صلح با آن چشم
میان این دو کمانکش ستیز لازم نیست
غزال رامی و من هم پلنگ دستآموز
تو را فرار و مرا پای خیز لازم نیست
غلام حلقه به گوش توام کنارم باش
برای کلبۀ عاشق کنیز لازم نیست
به مصر پیرهن پاره از قفا میگفت
به غیر یوسف از این پس عزیز لازم نیست
به چشمزخم تو باید فدا کنم دل را
چه لازم است مرا؟ خون بریز لازم نیست
تو شرط کشتن قربانیات نمیدانی
مرا تو تشنه بکش آب نیز لازم نیست
اشارۀ تو به مسلخ نرفته میکشدم
برای کشتن من، تیغ تیز لازم نیست
نظرات