بیوگرافی سیمین بهبهانی و همسرش و فرزندان + اشعار زیبای سیمین بهبهانی
بیوگرافی سیمین بهبهانی و همسرش و فرزندان + اشعار زیبای سیمین بهبهانی
سیمین خلیلی معروف به سیمین بهبهانی متولد ۲۸ تیر ۱۳۰۶ در تهران بود. او نویسنده، شاعر غزلسرای معاصر ایرانی و از اعضای کانون نویسندگان ایران بود. سیمین بهبهانی در طول زندگیاش بیش از ۶۰۰ غزل سرود که در ۲۰ کتاب منتشر شدهاند. شعرهای سیمین بهبهانی موضوعاتی همچون عشق به وطن، زلزله، انقلاب، جنگ، فقر، آزادی بیان و حقوق برابر برای زنان را در بر میگیرد. سرودن غزلهای فارسی در وزنهای بیسابقه به سیمین لقب “نیمای غزل” را داده است. سیمین بهبهانی از سال ۱۳۳۰ به مدت سی سال معلم آموزش و پرورش بود. برای مشاهده بیوگرافی این شاعر معاصر با حرف تازه همراه باشید.
بیوگرافی سیمین بهبهانی
سیمین بهبهانی، متولد ۲۸ تیر ۱۳۰۶ در تهران شاعر است. او فرزند عباس خلیلی، شاعر و نویسنده معروف، و فخرعظما ارغون، از زنان پیشرو و شاعران موفق زمان خود بود. سیمین بهبهانی به خاطر سرودن غزلهای فارسی در وزنهای بیسابقه به “نیمای غزل” معروف است و بیش از ۶۰۰ غزل سروده است که در ۲۰ کتاب منتشر شدهاند.
او در طول زندگیاش به موضوعاتی همچون عشق به وطن، زلزله، انقلاب، جنگ، فقر، آزادی بیان و حقوق برابر برای زنان پرداخته است. سیمین بهبهانی دو بار در سالهای ۱۹۹۹ و ۲۰۰۲ نامزد دریافت جایزه نوبل ادبیات شد و همچنین چندین جایزه بینالمللی دریافت کرده است.
پدر و مادر
پدر و مادر سیمین که در سال ۱۳۰۳ ازدواج کرده بودند، در سال ۱۳۰۹ از هم جدا شدند و مادرش با عادل خلعتبری (مدیر روزنامه آینده ایران) ازدواج کرد و صاحب سه فرزند دیگر شد.
سیمین بهبهانی فرزند عباس خلیلی، شاعر و نویسنده و مدیر روزنامه اقدام بود که به دو زبان فارسی و عربی شعر میگفت و حدود ۱۱۰۰ بیت از ابیات شاهنامه فردوسی را به عربی ترجمه کرده بود و در ضمن رمانهای متعددی را هم نوشت که همگی به چاپ رسیدند.
میرزا حسین میرزا خلیل مشهور به میرزا حسین خلیلی تهرانی که از رهبران مشروطه، عموی پدر سیمین و علامه ملاعلی رازی خلیلی تهرانی پدربزرگ او بود.
مادر او فخر عظما ارغون دختر مرتضی قلی ارغون (مکرم السلطان خلعتبری) از بطن قمر خانم عظمت السلطنه، فرزند میرزا محمد خان امیر تومان و نبیره امیر هدایت الله خان فومنی بود. مادر سیمین فارسی و عربی و فقه و اصول را در مکتبخانه خصوصی خواند و با متون نظم و نثر آشنایی کامل داشت و زبان فرانسه را نیز زیر نظر یک مربی سوئیسی آموخت. او همچنین از زنان پیشرو و از شاعران موفق زمان خود بود و در انجمن نسوان وطنخواه عضویت داشت و مدتی هم سردبیر روزنامه آینده ایران بود. او همچنین عضو کانون بانوان و حزب دموکرات بود و به عنوان معلم زبان فرانسه در آموزش و پرورش خدمت میکرد.
سوابق
سیمین بهبهانی، از اعضای کانون نویسندگان ایران بود و همایون شجریان “تصنیف هوای گریه” و “فریاد غم”، از آلبوم “نسیم وصل” و شعر قطعات “چرا رفتی”و ” کولی” از آلبوم “نه فرشتهام نه شیطان” را از شعرهای سیمین انتخاب کرده بود، سیمین به خاطر سرودن غزل فارسی در وزنهای بیسابقه به «نیمای غزل» معروف است و شعرهای او موضوعاتی همچون عشق به وطن، زلزله، انقلاب، جنگ، فقر و حقوق برابر برای زنان را در بر میگیرند
همسر و فرزندان سیمین بهبهانی
سیمین در سال ۱۳۲۵ با حسن بهبهانی ازدواج کرد و از همان جا به سیمین بهبهانی معروف شد. حاصل این ازدواج دو پسر با نامهای علی و حسین، و یک دختر به نام امید است، ابوالحسن تهامینژاد دوبلور و صداپیشهٔ ایرانی، داماد اوست. سیمین بهبهانی در سال ۱۳۴۹ از حسن بهبهانی جدا شد و با منوچهر کوشیار ازدواج کرد. منوچهر کوشیار تیرماه ۱۳۶۳ در اثر عارضهٔ قلبی درگذشت.
سیمین بهبهانی در سال ۱۳۲۵ با حسن بهبهانی ازدواج کرد و از این ازدواج دو پسر به نامهای علی و حسین و یک دختر به نام امید دارد. او در سال ۱۳۴۹ از حسن بهبهانی جدا شد و با منوچهر کوشیار ازدواج کرد که در سال ۱۳۶۳ درگذشت.
درگذشت سیمین بهبهانی
سیمین به علت مشکلات تنفسی و قلبی در بیمارستان پارس تهران بستری بود. وی از پانزدهم مرداد ۱۳۹۳ در کما به سر میبرد؛ سیمین بهبهانی ساعت یک بامداد روز سه شنبه، ۲۸ مرداد ۱۳۹۳، در سن ۸۷ سالگی درگذشت پیکر او با حضور مردم و ادیبان و هنرمندان از مقابل تالار وحدت تشییع شد و در بهشت زهرا در مقبره خانوادگی و کنار پدرش به خاک سپرده شد. در مراسم تشییع سیمین، شهرام ناظری غزل “دوباره میسازمت وطن” و همایون شجریان غزل “رفت آن سوار کولی” سیمین بهبهانی را به آواز خواندند.
علت فوت
سیمین خلیلی معروف به سیمین بهبهانی نیمای غزل، نویسنده، شاعر دوباره می سازمت وطن، غزلسرای معاصر ایرانی و از اعضای کانون نویسندگان ایران که در طول زندگیاش بیش از ۶۰۰ غزل سرود و ۲۰ کتاب منتشر کرد در ۲۸ تیر ۱۳۰۶ متولد شد.
سیمین بهبهانی در ۲۸ مرداد ۱۳۹۳ در تهران درگذشت و در گورستان بهشت زهرا به خاک سپرده شد. آثار و اشعار او همچنان الهامبخش بسیاری از علاقهمندان به ادبیات فارسی است.
اشعار زیبای بهبهانی
یارب مرا یاری بده، تا خوب آزارش کنم
هجرش دهم، زجرش دهم، خوارش کنم، زارش کنم
از خندههای دلنشین، وز بوسههای آتشین
صد شعله در جانش زنم، صد فتنه در کارش کنم
بندی به پایش افکنم، گویم خداوندش منم
چون بنده در سودای زر، کالای بازارش کنم
گوید: میفزا قهر خود، گویم: بکاهم مهر خود
گوید که: کمتر کن جفا، گویم که: بسیارش کنم
هر شامگه در خانهای، چابکتر از پروانهای
رقصم بر بیگانهای، وز خویش بیزارش کنم
چون بینم آن شیدای من، فارغ شد از سودای من
منزل کنم در کوی او، باشد که دیدارش کنم
گیسوی خود افشان کنم، جادوی خود گریان کنم
با گونهگون سوگندها بار دگر یارش کنم
چون یار شد بار دگر، کوشم به آزار دگر
تا این دل دیوانه را راضی ز آزارش کنم
ستاره دیده فرو بست و آرمید بیا
شراب نور به رگهای شب دوید بیا
ز بس به دامن شب اشک انتظارم ریخت
گل سپیده شکفت و سحر دمید بیا
شهاب ِ یاد تو در آسمان خاطر من
پیاپی از همهسو خطّ زر کشید بیا
ز بس نشستم و با شب حدیث غم گفتم
ز غصّه زنگ من و رنگ شب پرید بیا
به وقت مرگم اگر تازه میکنی دیدار
بههوش باش که هنگام آن رسید بیا
به گامهای کسان میبرم گمان که تویی
دلم ز سینه برون شد ز بس تپید بیا
نیامدی که فلک خوشهخوشه پروین داشت
کنون که دست سحر دانهدانه چید بیا
امیدِ خاطر ِ سیمین ِ دل شکستهی تویی
مرا مخواه از این بیش ناامید بیا
آتش به زندان افتاد
ای داد از آن شب، ای داد!
ابلیس میزد فریاد:
«های ای نرون! روحت شاد!»
صد نارون، قیراندود
از دود پیچان میشد،
صد بیدبُن، خونالود
از شعله رقصان میزاد
دیوانه آتش افروخت
وان خیل زندانی سوخت
خاکستر از آنان کو؟
تا سوی ما آرد باد
سنگی نه و گوری نه
اوراق مسطوری نه
نام و نشان از آنان
دیگر که دارد در یاد؟
نه نه! که آنان پاکند
روشنگر افلاکند
هر اختری از آنان
هرشب خبر خواهد داد
سخت است سخت، اما من
دانم که فردا دشمن
پا تا بهسر خواهد سوخت
در آتش این بیداد
ای مادران! دستادست
شورنده صف باید بست
تا دل بترکد از دیو
فریاد! با هم فریاد!
مرا هزار امید است و هر هزار تویی
شروع شادی و پایان انتظار تویی
بهارها که ز عمرم گذشت و بیتو گذشت
چه بود غیر خزانها اگر بهار تویی
دلم ز هر چه به غیر از تو بود خالی ماند
در این سرا تو بمان ای که ماندگار تویی
شهاب زودگذر لحظههای بوالهوسی است
ستارهای که بخندد به شام تار تویی
جهانیان همه گر تشنگان خون مناند
چه باک زان همه دشمن چو دوستدار تویی
دلم صراحی لبریز آرزومندی است
مرا هزار امید است و هر هزار تویی
نظرات