۵۵ متن کودکانه در مورد حضرت علی اصغر + شعر و انشا درمورد علی اصغر (ع)
۵۵ متن کودکانه در مورد حضرت علی اصغر + شعر کوتاه شهادت علی اصغر (ع)
در این پست از حرف تازه، متن کوتاه در مورد حضرت علی اصغر همراه با انشا درمورد علی اصغر (ع) و شعر و جملات کوتاه درمورد شهادت حضرت علی اصغر ساده و کودکانه برای مدرسه از دبستان تا متوسطه ویژه سال ۱۴۰۳ آماده کردهایم
برای اینکه حضرت علی اصغر و مقام وی نسل به نسل منتقل شود باید فلسفه شهادت حضرت علی اصغر ع را برای بچه ها با زبان خودشان توضیح دهیم.
نام حضرت علی اصغر یادآور اوج بیرحمی و سنگدلی مردم کوفه و اوباش یزد در واقع کربلا است که حتی به کودک شش ماهه امام حسین ع هم رحم نکردند و او را با لب تشنه در آغوش پدرش به شهادت رساندند. از آن زمان تا کنون شب هفتم ماه محرم به این طفل شیرخوار اختصاص دارد و به شب علی اصغر معروف است.
متن کوتاه در مورد علی اصغر (ع) برای مدرسه
علی اصغر جان، «شش ماه» کافی بود تا از بند «ناسوت» برهی
اگر چه آن «شش ماه» هم زمینی نبودی با یک حنجره «شش ماهه»
همه تاریخ را تکان دادی با یک قلب «شش ماهه»
به تقدیر آسمانی خویش دل سپردی تا به «ملکوت» رسیدی
———–
«علی اصغر» بودی، اما دلت بزرگ بود
گام هایت بلند بود برای عروج به ملکوت
خدا خواست تو بیایی
درست، لحظه ای که تاریخ، در آستانه یک اتفاق سرخ بود و تو اتفاق افتادی
نگاه سبزت را روانه چشم اندازی سرخ کردی و چشم به راه یک روز ماندی؛
انشا درمورد علی اصغر ع برای مدرسه به زبان کودکانه
نام تو را همینکه صدا میزند رباب
آتش به جان کرب و بلا میزند رباب
مثل دل پدر گلویت پاره پاره است
اما دوباره حرف شفا میزند رباب
کف میزدند دور و بر حرمله سپاه
شش ماهه را زدن به خدا تهنیت نداشت
رو زد حسین حرمله اما سه شعبه زد
این نانجیب ذرهای انسانیت نداشت
۵۵ متن کوتاه در مورد روز معلم برای مدرسه و کودکان + شعر و جملات کوتاه
متن زیبا درباره علی اصغر (ع) ساده و کودکانه
رباب جان دستان بسته ات
دل من را شکسته است
بس کن دگر
به خدا اصغر تو رفت
شعر لالایی شهادت حضرت علي اصغر (ع)
لالا لالا لالایی گل پونه
قناریِ بی آب و دونه
خدا خودش روزی رسونه
لالا لالا
لالا، مادر تو بدون شیره
این لبِه یا این که کویره
گریه نکن صدات میگیره
لالا لالا
گفتم بگن به سقا
دیگه داره میشه دیر
زودتر بیا و گرنه
بچه ام میافته از شیر
*
گفتم بگن به بابات
فکری برا عطش کن
مادر رو دست من، کم
به هوش بیا و غش کن
*
لالا نشون نده انقدر گلوتو
وا کن دو دست کوچولوتو
دعا بکن یه کم عموتو
لالا لالا
لالا پرستوی سرخ و سفیدم
کی گفته من شیرت نمیدم
شیری نمونده ای امیدم
لالا لالا
تا که عموتو داری
نیاد که نا امید شی
عموت میاره آبو
نمیذاره شهید شی
*
با گریه هات عزیزم
دل منو نسوزون
از تشنگی، زبونو
دور لبت نپیچون
*
مادر، تیری که خورد به چشم ساقی
تیری که خورد به مشک ساقی
با حنجرت کرده تلاقی
چیزی ازت نمونده باقی
مادر جان
مادر، حرمله میخنده عزیزم
دل منو کَنده عزیزم
سرت به مو بنده عزیزم
بابا
خون تو دست بابا
به دست آسمون داد
آروم آروم خوابت برد
تا تیر تو رو تکون داد
*
برا جوونی تو، چه نقشه ها که داشتم
عصای دستمو، کربلا جا گذاشتم
*
دیشب خواب میدیدم دلم رو بردی
سه چهار تا دندون در آوردی
*
از دست من غذا میخوردی
اما امشب
دلشوره دارم گاه و بی گاه
نگنه گُلِ جونم آااااااه
ببینمت رو نیزه تو راه
علی علی
یادت باشه یه بارم
به من مادر نگفتی
مواظب خودت باش
از روی نی نیفتی
*
دلم شکست تا دیدم
گهوارتو شکستن
رو ناقه دست من رو
رو نی سرت رو بستن
*
لالا حرمله میخنده عزیزم
دل منو کَنده عزیزم
سرت به مو بنده عزیزم
لالا لالا
شعر کودکانه علیاصغر ع
اول بگم کیم من
مثل کبوترم من
کوچولوی شش ماهه
علی اصغرم من
اسم مامانم رباب
بابام امام حسین بود
عموی من ابالفضل
رقیه خواهرم بود
حضرت علی اکبر
اسم برادرم بود
وقتی تویِ دشت خون
باباجونم تنها شد
اومد به خیمه من
گفت: پسرم می آیی
بریم به جنگ دشمن
با این که بچه بودم
دلم می خواست بجنگم
دشمنای بابا رو
من بیارم به چنگم
آخه بابا گفته بود
از همه بهتر می شه
هر کی با غول بجنگه
مثل کبوتر می شه
من با غولا جنگیدم
از همه بهتر شدم
رفتم به آسمونا
مثل کبوتر شدم
اشعار شهادت علی اصغر ع
کیست این طفل که این قدر تماشا دارد
با همین کوچکی اش هیبت مولا دارد
چه قدر رفته به حيدر بر و رويش ، جانم
چشمهايش شده مانند عمويش ، جانم
المثنّاي خداي دو جهان است اين طفل
شاه كليد همه درهاي جنان است اين طفل
او كه آمد چه قَدَر شهر مصفّاتر شد
عرش گُلخانه ي ارباب مُعلّيٰ ترشد
چشمها باز جمال ازلي را ديدند
سوّمين بار،در اين خانه علي را ديدند
چون كه آيينه ي سلطان ولايت باشد
ديدن چهره ي او نيز عبادت باشد
اي خوشا طايفه اي كز غم او دل نكنند
“قل هوالله ” بخوانيد كه چشمش نزنند
مرغ عشقي ست كه بر شانه ی ثارالله است
سرِّ مَستور نهانخانه ی ثارالله است
ناز این دلبر دُردانه کشیدن دارد
طعم شيرينيِ لبهاش ، چشيدن دارد
خیره مانده به سراپای علی چشم رباب
شده روشن به تماشای علی چشم رباب
آنچه بیش از همه در دیده ی سقّا زیباست
ذوق و شوقیست که از حال سکینه پیداست
خواهرش گفت : عجب پيچش مويي دارد
مادرش گفت:عجب زيرِ گلويي دارد
علی اکبر زده گلبوسه بر او با احساس
آب و آئينه به دست آمده از راه ، عبّاس
سايه ي لطفش اگر بر سر عالم باقي ست
آفتابي ست كه در سايه ي دست ساقي ست
آب در كاسه ي دستان عمویش خورده است
نفس گرم رقيّه به گلویش خورده است
بنويسيد رباب است و غمي همواره
همه ي زندگي اوست همين مه پاره
بنویسید رُباب از جگرش گفت حسین
با اذانی که به گوش پسرش گفت حسین
وسط ذکر اذان بود که طفلش خندید
أشهدُ انّ علیّاً ولی الله شنید
گر علي اصغر او شاه جهان خواهد شد
عالم پيــر دگر باره جوان خواهد شد
نظرات