ساعتچی

متن در مورد شب بیداری + متن و جملات زیبا درباره شب زنده داری

0

شب بیداری و گذراندن یک شب سخت و طولانی که خواب خود را از چشمانمان محروم کند یکی از اتفاقاتی که ممکن است حداقل یکبار برای همه ما اتفاق بیفتد. این اتفاق که باعث می شود شب زنده داری کنیم و افکار متفاوتی از ذهنمان عبور کنند به دلایل مختلفی صورت بگیرد. امان از شب هایی تا سپیده صبح به شب بیداری سپری می شوند. شب های طولانی که هر لحظه آرزو می کنید زمان بگذرد و ما را از این ظلمت و تنهایی شب نجات دهد. شاید در چنین لحظاتی زمزمه کردن متن و جملات زیبا درباره شب زنده داری بتوانند اندکی این دقایق نفس گیر را برایمان راحت تر ساخته و مرهمی برای لحظات تنهاییمان باشند. به همین خاطر ما در این بخش از حرف تازه می خواهیم مجموعه ای از جملات و متن درباره شب بیداری را برایتان گردآوری کنیم.

متن غمگین درباره شب بیداری

متن غمگین درباره شب بیداری

متن های زیبایی درباره شب بیداری سروده شده اند که می توانید هر یک از آن ها را در بخش های مختلف شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید. در ادامه این مطلب همراه ما باشید تا زیباترین متن درباره شب زنده داری را با شما در میان بگذاریم.

تمام ترسم از این است

که یک شب

بخواهی که به خوابم بیایی و من

همچنان به یادت

بیدار نشسته باشم

****

بیدار شو!

من تمام شب را

با لالایی عشق تو

بیدار مانده ام

بیدار شو!

***

هرچند نمیدانم..

خواب هایت را با که شریک میشوی..

اما هنــــــوز

شــریک تمام بیخوابی های من تــویی…

***

تو کی بودی که غروبت شب ممتد ترانه س؟

پلکای بسته ی چشمات ‚ واسه زنده داری بهانه س

رنگ صدات رنگ نگاه ما بود

صدای تو پناه واژه ها بود

***

جیرجیرک ها یک کلمه بیشتر ندارند….

با همان یک کلمه هم بی شک

چیزی جز دوستت دارم نمی گویند؛

دیوانه که نیستند….

کدام حرف را می شود تا صبح بیدار ماند

و این همه تکرار کرد!

***

من در این

بسترِ بی خوابیِ راز

نقشِ رویاییِ رخسارِ تو،

می جویم باز …

***

عاشقانه هایی در مورد شب زنده داری

متن عاشقانه در مورد شب بیداری

جان دلم

بی حوصله ام

و خواب به چشمانم نمی آید

منتظر دیدار آن چشم های روشنم

تا بار دیگر جان گیرم

***

گر چه با یادش ، همه شب

تا سحر گاهان نیلی فام ، بیدارم

گاهگاهی نیز ، وقتی چشم بر هم می گذارم

آنچنان روشن که من در خواب

دم به دم با خویش می گویم که : بیداری ست

***

حال بی خوابی چشم من، چه می داند کسی

کو چو اختر هر شبی تا صبحدم بیدار نیست

***

غم انگیز است….

شب از پهلویی

به پهلوی دیگر شوی

ببینی تاریکی از جای خود

تکان نخورده است!

***

عجب از چشم تو دارم

که شبانش تا روز

خواب می‌گیرد و شهری

ز غمت بیدارند

***

روی دست

شب مانده ام!

دیگر حتی… خواب

هم مرا نمی برد!

***

هیچ انسانی

بدون شب بخیر

تا صبح بیدار نمانده

اما گاهی انسان‌ها

بـه یاد یک شب بخیر

سالها زنده داری می کشند

***

به شوق آمدن صبح

شب را بیدار ماندم،

تا زودتر از آفتاب

به چشم های تُ وارد شوم.

و بی تابانه بگویم؛

امروز بیشتر از دیروز

دوستت دارم

***

وقتی چشمانم را

روی هم میگذارم ،

خواب مرا نمیبرد ، تو را می آورد ،

از میان فرسنگها فاصله . . .

***

نظرات