بیوگرافی محمدرضا یزدیان تنها بازمانده ۱۷۵ غواص شهید + همسر و فرزندان و عکس
بیوگرافی محمدرضا یزدیان تنها بازمانده ۱۷۵ غواص دست بسته + عکس و سوابق
محمدرضا یزدیان جانباز آزاده و رزمنده دفاع مقدس متولد سال ۱۳۴۷ در مشهد می باشد. او تنها شاهد زندۀ قتلعام ۱۷۵ شهید غواص است که در سال ۱۳۶۵ به شهادت رسیدند. محمدرضا یزدیان تنها بازمانده ۱۷۵ غواص خط شکن عملیات کربلای چهار است که دی ماه ۱۳۶۵ دست بسته به شهادت رسیدند. محمدرضا یزدیان نویسنده کتاب صد و هفتاد و ششمین غواص کربلای چهار است و تنها شاهد زنده قتل عام ۱۷۵ غواص ایرانی است که در کربلای چهار توسط ارتش عراق زنده به گور شدند.
محمدرضا یزدیان تنها ناظر و بازماندهی زندهبهگور شدن غوّاصان و اسیران عملیات کربلای چهار است که پیشتر خاطراتش را گفته بود و جمعی باور نکرده بودند. او در مرداد ماه ۱۴۰۲ در برنامه از سرگذشت شبکه نسیم حضور پیدا کرد و درباره شهادت غواصان دست بسته در کربلای ۴ سخن گفت. ادامه بیوگرافی محمدرضا یزدیان را در این مقاله از مجله حرف تازه میخوانید:
بیوگرافی محمدرضا یزدیان
او متولد سال ۱۳۴۷ در مشهد میباشد و در ۱۸ سالگی به اسارت ارتش عراق درامد.
محمدرضا یزدیان تنها بازمانده ۱۷۵ غواص خط شکن عملیات کربلای چهار است که دی ماه ۱۳۶۵ دست بسته به شهادت رسیدند. محمدرضا یزدیان صد و هفتاد و ششمین غواص کربلای چهار است که زنده ماند تا خاطرات زنده به گور کردن ۱۷۵ شهید غواص را بازگو کند.
آقای یزدیان خاطرات خود را از نحوه شهادت و قتل عام همرزمان خود را در قالب کتابی به نام “صد و هفتاد و ششمین غواص” به چاپ رسانده است. او تنها رزمنده بازمانده این جنایت جنگی اینک قلم به دست گرفته و به روایت داستان پرداخته است. وی که به شکلی معجزه گونه از صحنه جنایت جنگی بعثیها نجات یافت
او می گوید: «قرار بود جزو ۱۷۵ غواصی باشم که با دستان بسته در گودالی که عراقیها با بولدوزر حفر کرده بودند، زنده زنده دفن شوم؛ اما زمانی که یکی از نیروهای بعثی چهره من را دید از سایر بچهها جدا کرد و با گرفتن عکس از صورتم و چاپ آن در صفحه اول روزنامههای عراق تیتر زدند که ایران کودکان را راهی جنگ میکند».
همسر و فرزندان محمدرضا یزدیان
آقای محمدرضا یزدیان در حال حاضر در مشهد زندگی می کند و دارای چند فرزند پسر و دختر می باشد.
ماجرای غواصان دست بسته
آقای یزدیان یکی از غواصان خط شکن عملیات کربلای چهار بود که زنده ماند. این شهدای غواص دی ماه ۱۳۶۵ زمانی که طرح عملیات با همکاری اطلاعاتی ارتش آمریکایی لو رفته بود، خطوط دشمن را در حاشیه اروندرود شکسته و از جزیره “امالرصاص” هم عبور کردند و به همین خاطر جلوتر از خط مقدم نبرد به اسارت دشمن درآمدند.
کشف پیکر بعد از ۳۰ سال
پیکرهای مطهر این شهدای مظلوم پس از ۳۰ سال از واقعه، با دستها و پاهای بسته در یک گور جمعی واقع در منطقه “ابوالخصیب” در خاک عراق کشف شد.
کتاب صد و هفتاد و ششمین غواص
یزدیان گفت: از همان فردای آزادی از زندان دشمن بعثی به فکر انتشار خاطرات اسارت به ویژه واقعه زنده به گور کردن رزمندگان ایران افتادم. در نهایت ۱۴سال پیش موضوع را در کتاب “بازماندگان نیمه جان” منتشر کردم، یعنی زمانی که پیکر غواصان زنده به گور هنوز پیدا نشده و اصلا داستان جنایتی که بر سر آنها آمده بود برای افکار عمومی مطرح نشده بود. وی افزود: سال ۱۳۸۴ پس از انتشار ماجرای واقعه دردناک زنده به گوری غواصان ایرانی نیز هیچ مسئولی برای پیگیری موضوع به سراغم نیامد و توجهی به آن نشد.
در این کتاب شرح کاملی از چگونگی مظلومیت اسارت و زنده به گور شدن غواصهای همرزم خودم و همچنین ادامه ماجرای اسارت تا بازگشت به وطن را نوشتهام که مورد استقبال مخاطب قرار گرفت و به چاپ سوم رسیده است».
ماجرای اسارت محمدرضا یزدیان
«محمدرضا یزدیان» آزادهی اهل قلم مشهدی است. او در «تکریت ۱۱»که به «اردوگاه مرگ» شهرت داشته روزهای اسارت را سپری کرده است. بعد از اینکه در سال ۶۹ به وطن بازمیگردد، دستنوشتههایی را که در دوران اسارت بهسختی همراه خود جاساز کرده بود، به رشته تحریر درمیآورد و اولین کتاب خاطرات خود را با نام «بازماندگان نیمه جان» به چاپ رساند.
محمدرضا یزدیان تنها شاهد زندۀ قتلعام ۱۷۵ شهید غواص کیست
محمدرضا یزدیان اواخر سال ۶۳ زمانی که تنها ۱۶ سال داشت بهصورت داوطلبانه راهی جبهههای جنوب کشور میشود. او که عضو واحد اطلاعات عملیات لشگر پنج نصر بوده است، دو سال بعد در عملیات کربلای ۴ به اسارت دشمن درمیآید.
نویسندگی را از داخل عراق و به صورت مخفیانه آغاز کرده است. او به دلیل اینکه زمان بیشتری از روز را در کتابخانه بهسر میبرد، ابتدا تصمیم گرفت تا با ترجمه کلمات رایج عربی و انگلیسی به فارسی و توزیع آن بین اسرا این دو زبان را به آنها یاد دهد. یزدیان در این باره توضیح میدهد: «برای اینکه بتوانم ترجمهها را بنویسم، صفحات ابتدایی و پایانی کتابها را که سفید هستند، جدا کرده و با خط ریز روی آنها ترجمه کلمات و جملات را مینوشتم و سپس بهسختی این ورقهها را در ظرف غذا یا در لباس اسرای آسایشگاه، جاساز و میان آنها توزیع میکردم؛ اما با توجه به اینکه کاغذ کم بود، بچهها هفتهها و ماهها باید منتظر میماندند تا نوبتشان شود».
مدتی که میگذرد یزدیان با نوشتن خاطرات مربوط به اتفاقات روزانهای که در آسایشگاه میافتد، تصمیم میگیرد با مکتوب کردن این خاطرات، آنها را ثبت و نگهداری کند؛ هرچند که تلخی این اتفاقات بهحدی زیاد بوده که در ذهن او و سایر اسرا برای همیشه باقی بماند.
نویسندگی را با نوشتن کتاب خاطرات شروع کرده است؛ اما عنوان میکند: «بیشتر نویسندگان بزرگ اولین مطالبی که چاپ و یا دستنویس داشتند، مرتبط با زندگی شخصی و یا ثبت خاطرات آنهاست اما بعد از مدتی از حیث دغدغهای که دارند قلم آنها به سمت و سوی دیگری کشیده میشود برای من نیز همینگونه بوده است؛ بهطوریکه کتابهایی در حوزه مذهبی و فرهنگی با عناوین «قیام آزادی بخش حسین»، «مسلمان ظاهری، مسلمان واقعی» و «نقدی بر عزاداری سنتی» را به رشته تحریر درآوردهام.
روایت هایی از لحظه شهادت غواصان در جزیره مجنون
وی روایت دیگری بازگو می کند: «در آن عملیات ما می خواستیم بصره یعنی شاهرگ حیاتی عراق را بگیریم و هنگامی که عملیات لو رفت، بعثی ها از این پیروزی خیلی خوشحال بودند و می گفتند می خواستید بصره را بگیرید! ؟بلایی سرتان می آوریم که مرغان هوا به حالتان گریه کنند! ما را دست بسته بردند بصره و بین مردم چرخاندند. آن ها سنگ می زدند و تف به صورتمان می انداختند کینه عجیبی از ما به دل داشتند
نظرات