ساعتچی

جملات نخستین قرار عشق + عکس نوشته عشق اول

0

در این پست می توانید متن های کوتاه درباره عشق و جملات نخستین قرار عشق و عکس نوشته عشق اول و جملات عاشقانه و عکس نوشته عاشقانه و متن های کوتاه درباره عشق مجازی و متن درباره دیدار عشق را مشاهده کنید.

جملات نخستین قرار عشق

جملات نخستین قرار عشق

میدونی دلبر…
قشنگ ترین خاطرم ازت
اونجایی نبود که بار اول دیدمت…
اونجایی بود که
میدونستم یه چیزی تو دل جفتمون هست و نمیگفتیمش
سخت بود گفتنش
ولی به هر بهونه ای تو دید هم قرار میگرفتیم
و قشنگ ترین لحظه لحظه های بازی چشامون بود…
الکی مثلا من حواسم نبود…
تو زل میزدی به من،
الکی مثلا تو حواست نبود
من زل میزدم به تو:)
یادته؟…:)

جملات نخستین قرار عشق

دلبسته به یک ثانیه دیدارِ تو بودم
این عمرکه بےحوصله ناچارِ تو بودم
تو نازترین حادثه در زندگے من
من شاخ ترین عاشق بی عارِ تو بودم
تا آخرِ بےحوصلگے شعر نوشتم
هر شب که تو خوابیدے و بیدارِ تو بودم

جملات نخستین قرار عشق

دلبسته به یک ثانیه دیدارِ تو بودم
این عمرکه بےحوصله ناچارِ تو بودم
تو نازترین حادثه در زندگے من
من شاخ ترین عاشق بی عارِ تو بودم
تا آخرِ بےحوصلگےشعر نوشتم
هرشب که تو خوابیدے و بیدارِ تو بودم

جملات نخستین قرار عشق

عکس نوشته عاشقانه

جملات نخستین قرار عشق

تو را نمی دانم
اما برای من
این اولین دیدار بین ما نیست
انگار هر شب حسی پنهان
مرا تا آغوش خیال تو٬
در کوچه باغ آمال و آرزوها
بی شکیب همراه است، بی شک
عشق هر شب
میهمان غریب قلب من است.

جملات نخستین قرار عشق

اولین دیدارمان را به یاد داری
بعد ازآن سال های دور…؟
چشمان عسلی ات می خندیدند و من …
دوباره طبق عادت همیشگی گونه هایم سرخ شدند و تو قهقهه زدی…
تماشایت می کردم …
تماشایم می کردی …
زل زده بودم به آن چند تار سپید لابه لای موهایت …
پرسیدی : پیر شدم ؟

جملات نخستین قرار عشق

اولین دیدار,جمع شد همه تفریقهای دلم
آوار دنیا خراب شد بر سر نگاه حزینم
من, بی من شد و همه تو بر من نشست
براستی که در یک آن همه دنیا به من پیوست
کوچ کرده بودم خودم را در پس پنهانم
آشیانی نشاندی مرا, لابلای شاخه های بودنم
بنشین مرا دمی و بنوش جرعه ای از چشمانم
تا خالی شود از رفتنت, بغض دستانم

جملات نخستین قرار عشق

عکس استوری اولین دیدار

اولین دیدارمان اگر روزی به شعر در آمد
از من مگیر خرده که طرف شاعر از کار در آمد

جملات نخستین قرار عشق

اولین دیدار,جمع شد همه تفریقهای دلم
آوار دنیا خراب شد بر سر نگاه حزینم
من, بی من شد و همه تو بر من نشست
براستی که در یک آن همه دنیا به من پیوست
کوچ کرده بودم خودم را در پس پنهانم
آشیانی نشاندی مرا, لابلای شاخه های بودنم
بنشین مرا دمی و بنوش جرعه ای از چشمانم
تا خالی شود از رفتنت, بغض دستانم

نظرات