بیوگرافی مسعود دیانی مجری تلویزیون و همسرش و فرزندان + بیماری و درگذشت
بیوگرافی مسعود دیانی مجری تلویزیون و همسرش و فرزندان + بیماری و درگذشت
مسعود دیانی کیست
مسعود دیانی مجری صدا و سیما و پژوهشگر دین متولد سال ۱۳۶۰ در اصفهان بوده که در ۱۸ اسفندماه ۱۴۰۱ درگذشت . در ادامه با بیوگرافی مسعود دیانی مجری تلویزیون و همسرش و فرزندان وی همراه با زندگی شخصی و حرفه ای او آشنا شوید
زندگینامه مسعود دیانی
حجت الاسلام مسعود دیانی متولد سال ۱۳۶۰ در اصفهان روحانی، پژوهشگر دین، مجری و کارشناس صدا و سیما اهل ایران بود. او دانشآموخته حوزه علمیه قم و دانشجوی دکتری دین پژوهی بود؛ در کارنامه او فعالیتهایی همچون سردبیری برنامه ادبی شب روایت و برنامه شب های هنر، سردبیری برنامه سوره، سردبیری مجله ادبی الفیا و عضویت در تحریریه ویکیشیعه دیده میشود.
ایشان مجری برنامه سوره در شبکه چهار و مدتی نیز قائم مقام شبکه چهار تلویزیون بود. وی در شامگاه ۱۸ اسفند از دنیا رفت
سال های فعالیت
در بیوگرافی زنده یاد مسعود دیانی فارغ التحصیل رشته های حوزوی بود و در حال تحصیل در ر مقطع دکترای دین پژوهی بود. او بتازگی جرای برنامه سوره را در شبکه چهار برعهده داشت. وی علاوه بر اجرا و فعالیت در صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران، شاعر و نویسنده نیز بوده که آثار وی می توان به بازنویسی و تصحیح چندین اثر از بانو امین و گزینش و مقدمه نویسی چندین مجموعه شعر نبوی برای موسسه آینده سازان با عنوان «باران اگر تو باشی» اشاره کرد.
حجت الاسلام دیانی دوره های داستان نویسی ، مستندنگاری و شعر در بنیاد شعر و ادبیات داستانی و مدرسه اسلامی هنر را گذرانده بود و اشعار وی بسیار موردتوجه قرار گرفته است
آن مرحوم همچنین در سال ۱۴۰۰ به عنوان معاون شعر و ادبیات داستانی خانه کتاب و ادبیات ایران منصوب شد.
پیج اینستاگرام
صفحه اینستاگرام زنده یاد مسعود دیانی را با نشانی مسعود دیانی (@masouddayyani) دنبال کنید
همسر مسعود دیانی کیست + فرزندان
ایشان سال ها پیش ازدواج کرده و متاهل بود. حاصل این ازدواج دو فرزند دختر است
از بیماری سرطان تا درگذشت حجت الاسلام مسعود دیانی
مسعود دیانی، دینپژوه و مجری برنامه سوره که به سرطان مبتلا شده بود، ساعتی پیش دار فانی را وداع گفت
او درباره ابتلای به بیماری سرطان در مصاحبه های پیشینش گفته: رفتم خانه کتاب. بعد از یازده روز. با عصا و سر و صورت بیمو. آفتاب وحشی و ترافیک وجودم را به آشوب کشیدند. از آقای میرزایی ـ راننده خانه ـ خواستم برایم آب بخرد. قرص ضد تهوع خوردم. افاقه نکرد. مارگزیده به خانه رسیدم. بچهها از هیبت جدیدم تعریف کردند که خوب شده. میدانستم و میدانستیم برای خوشآمد من دروغ میگویند. راست این بود که نگهبانهای دو ساختمان، دیگر مرا نمیشناختند. مانع ورودم شدند. معرفی هم کردم نشناختند. فقط راهم دادند. بیتشریفات سابق.
آقای اراضی آمد که بخش شعر معاونت را دست بگیرد. قبل از بیمار شدنم به تفصیل حرف زده بودیم. خواستم مروری کنم. صدایم بریده و بیجوهر بود. به وصیتهای پیرمردها شبیه شد انگار.
تا یک ماندم. درد مثل جنینی در رحم مادر به لگد زدن افتاده بود. خواستم برگردم خانه. در پارکینگ از آقای ناصرزاده فهمیدم آقا رضا امیرخانی به دیدارم آمده. دوست داشتم برگردم به دفتر. توان برگشتن نداشتم. در همان پارکینگ چند کلمهای حرف زدیم. امیدم داد و خندیدیم. حیف شد. تمام مدت چشمهایم سیاهی میرفتند و سرگیجه داشتم. سوزن پرگار سرگیجهام بند کوله آقا رضا بود. پوسیده بود و پاره. آقا رضا نارفیقی نکرده بود. روی شانهاش نگهش داشته بود و به خاطر پوسیدگی اعتمادش را از او نگرفته بود.
شکنجه برگشت بدتر از رفت بود. هر تکان خوردنی در شهر برایم حکم کابوس داشت. در خانه ناهار خوردم و خوابیدم. از درد وحشتناک بیدار شدم. اثر مسکنها که میرفت درد وحشتناک، مبهم و گمی در تمام بدنم شروع میشدند.
نزدیک غروب به زحمت نماز ظهر و عصر خواندم. عصا برای ایستادنم افاقه نمیکرد. دست دیگرم را به کالسکه آیه میگرفتم. بیدلیل گریهام گرفته بود. نماز که تمام شد روی فرش ولو شدم. حالم کمی بهتر بود. پدرم آمد روی صندلی بالای سرم نشست. دو روز بود به ایران برگشته بودند. از بس من جان نداشتم چندان حرف نزده بودیم. دیوان حافظ آورد. حمد خواند. صلوات فرستاد. و گفت نیتش این است که جناب حافظ در این شرایط با من حرف بزند. به مقتضای حالم. بسمالله.
مادرم فالم را نپسندید. به نظرش تلخ آمده بود. چندبار خواست صدای پدرم را ببرد. که ادامه ندهد. نگذاشتم. گفتم پدر بخواند: «گر از این منزل ویران به سوی خانه روم/ دگر آن جا که روم عاقل و فرزانه روم» دوستش داشتم. مادرم نه. خودم دوستتر داشتم یک غزل قبلتر بیاید اصلا. به وقتش میآمد.
بداخلاق شده بودم. و بدقلق. دست خودم نبود. اینکه مادرم در معرض این بیحوصلگیها و نقزدنهایم بود نگرانم میکرد. می ترسیدم عاقبت به خیر نشوم. همین.
روحش شاد…خدا به خانواده اش صبر بده.
خدا رحمتش کنه، عاشق برنامه سوره بودم، واسه منه بی سواد عالی بود، انگار مفاهیم رو میجوید و در دهان امثال من میگذاشت، حیف شد، جایگزین نذاره
روحش شاد و یادش گرامی
این ماه محرم پیش رو حیییف جاشون خیلی خالیه یادش بخیر ایام محرم شب های عاشورا و تاسوعا،😭😭روحش قرین رحمت واسعه الهی و صبر بر خانواده گرامیش ان شاء الله
هرکه در این بزم مقرب تر است جام بلا بیشترش می دهند..خدایش بیامرزد
خدایش بیامرزد
مجری بسیار خوب و دوستداشتنی….
خیلی ناراحتم بابت از دست دادن این عزیز پرتلاش دلسوز و واقعا از خدا میخوام به خانواده اش صبر بده
خدایش رحمت کناد، انسان شریف و فرهیخته ای بود.حیف که خیلی زود ما را ترک کرد.
ما می رویم چون گل، این بوستان بجاست
آن گل که هیچگاه نمیرد،گل خداست
خداوند آن مرحوم را در این ماه شریف شعبان با ائمه اطهار محشور نموده و به خانواده اش صبر و اجر فراوان عنایت فرماید. برنامه سوره یکی از برنامه زیبا با اجرای استادانه آن مرحوم بود. امروز ایشان تشییع می شود. لطفا اگر نام پدر ایشان را می دانید اعلام کنید تا همگی به عنوان هدیه به روح ایشان نماز لیله الدفن را بخوانیم.
خداوند رحمتش کند، و با اهل بیت ع محشور کند، عاش سعیدا و مات سعیدا
خداوند غفار آن روحانی فرهیخته ی والا را غریق رحمت واسعه ی خویش فرماید وبه همسر و همه ی بستگان گرانقدر صبر عظیم و اجر جزیل عنایت فرماید.
خدا رحمتش کنه مرد خوبی بود
روحش شاد ویادش گرامی
خدا بیامرزدش،سرطان بد دردیه ،واقعا رفتن از این منزل ویران سوی منزل اصلی مبارکش باشه،خدایا عمه ی بیماران را شفا بده که تویی صاحب نعمت سلامتی،روحش شاد
خدابیامرزدش .از دوران دانشکاه بسیار عالی بود
روح پاک این بنده مخلص خداوند شاد ومسیر ابدیش نورانی 🤲😭😭🖤 خداوند به پدرومادرگرامیش وهمسرو فرزندان عزیزش صبر وشکیبایی عطا کند
بهشت برین جایگاهش
«گر از این منزل ویران به سوی خانه روم/ دگر آن جا که روم عاقل و فرزانه روم»
روح پاک این بنده مخلص خداوند شاد ومسیر ابدیش نورانی 🤲😭😭🖤 خداوند به پدرومادرگرامیش وهمسروفرزندان عزیزش صبر وشکیبایی عطا کند
بهشت برین جایگاهش
«گر از این منزل ویران به سوی خانه روم/ دگر آن جا که روم عاقل و فرزانه روم»