متن احساسی درباره جاماندم از پیاده روی اربعین ۱۴۰۱ + عکس نوشته
جاماندم از پیاده روی اربعین : اربعین چهلمین روز شهادت امام حسین (ع) می باشد و هر ساله افراد زیادی برای زیارت ایشان پیاده به کربلا می روند و افرادی هم به دلیل شرایطی نمی توانند بروند. به همین جهت ما مجموعه ایی از متن های احساسی درباره جاماندم از پیاده روی اربیعین ۱۴۰۱ به همراه عکس نوشته را برای شما آماده کرده ایم. همراه ما باشید.
متن احساسی درباره جاماندم از پیاده روی اربین ۱۴۰۱ + عکس نوشته
سلام میدهم از بام خانه سمت حرم
چه می شود که بیایم منم قدم به قدم ؟
یک اربعين طلبیدن برای تو سهل است
حرم نرفته بمیرم برای من سخت است
***
***
زیارت اربعین کربلا ، برای شما ،
روایت زیارت شما باما
پیاده رفتن تا کربلا برای شما
وصورتی پر اشک،آه و حسرتش باما
شلوغی “حرم” اربعین برای شما
دل و سه کنج اتاق, اوج خلوتش باما
نماز عشق بالای “سر” ،برای شما
و سجده های مکرر به تربتش با ما
خوش آن دمی که بینم که گویدم ارباب:
دلی شکته است اینجا روای “حاجتش” با ما
“صلی الله علیک یا مولای یا اباعبدالله”.
***
***
هر زمانی که دلم یاد شما می افتد
گذر زندگی ام سمت خدا می افتد
این چه سری ست که هر گاه مسافر داری
باز هم اسم من گمشده جا می افتد ؟
***
***
حسرتش برای ما جاماندگان در سینه غوغاست
از شیفتگان کویش جا ماندن در دل چه دردهاست
جاماندگان معبر عاشقانه فکری کنید
گرچه از دست رفتن در این حسرت هم زیباست
به قول شاعر “اصلا حسین جنس غمش فرق می کند
اين راه عشق پيچ و خمش فرق مي کند”
آری دوستان بدانید اشک ما جاماندگان را هم
حسین دونه دونه خریدار است و این اوج تمناست
نیایش بی قراری نکن همراه دوستان
از راه دور یک السلام علیک فرستادن هم مقبول مولاست.
***
***
هوا ، هوای جنون و هوا ،هوای سفر
یکی یکی همه رفتند ،زائرین همه پر
دلم هوای کرببلاست و بد جوری
هوس نموده دو رکعت نماز بالای سر
مسافرین حرم خوش به حالتان اما
کنار علقمه ،زیر قبه ی مولا، دعاذکنید مرا دم آخر
دعا کنید که عمری بماند و با هم
بریم کرببلا اربعین سال دیگر
کبوترانه مهاجر هنوز منتظرم
که عاشقانه بگیرم ضریح را در بر
***
***
یک سلام از راه دور و یک جواب از سوی تو
این تمام دلخوشی های من جامانده است
***
***
اربعین، پای پیاده، وَ دلی وامانده
و لبی تشنه که در حسرت دریا مانده
دوستانم همگی بار سفر را بستند
طِبقِ معمول یکی بی سر و پا جا مانده
***
***
بر علمدارت بگو من از قلم افتاده ام
تا بداند حضرت سقا خیالاتی شدم
یک دل و یک حسرت و یک کربلا یک اربعین
در میان روضه ات حالا خیالاتی شدم
***
***
معلم گفت: ضمایر را نام ببر
گفتم: من، من، من…
گقت: پس بقیه چه شدند؟
گفتم: همه رفتند کربلا!
***
همراه ما باشید
نظرات