بیوگرافی اردشیر رستمی و همسرش شهلا پیرجانی + مصاحبه باضیا از فقر تا همسرش

0

به تازگی ویدیویی از اردشیر رستمی کاریکاتوریست و شاعر که با بازی در سریال شهریار به شهرت رسید، در فضای مجازی منتشر شده و گفتگوی وی درباره همسرش شهلا پیرجانی و فقر و اعتیادش مورد توجه قرار گرفته است. ادامه با بیوگرافی و سوابق اردشیر رستمی بازیگر سینما و همسرش + عکس های جدید اینستاگرام اردشیر رستمی و همسرش شهلا پیرجانی و پسرش از خاطره فقر تا ازدواج و عاشقانه های اردشیر رستمی با همسرش در برنامه باضیا در ادامه از مجله حرف تازه میخوانید

بیوگرافی اردشیر رستمی و همسرش شهلا پیرجانی + مصاحبه با ضیا از فقر تا همسرش

زندگینامه اردشیر رستمی

اردشیر رستمی و همسرش:

  • نام کامل: اردشیر رستمی
  • تاریخ تولد: ۲۶ مرداد ۱۳۴۹
  • محل تولد: تبریز
  • شغل: کاریکاتوریست، تصویرساز، مجسمه‌ساز، معمار، طراح لباس، شاعر و بازیگر
  • قد: حدود ۱۷۰ سانتی متر
  • نام همسر: شهلا پیرجانی
  • نام فرزندان : آردوش متولد ۱۳۸۰
  • شغل همسر: شاعر
  • رشته تحصیلی: رشته تئاتر و سینما
  • مدرک کارشناسی

اردشیر رستمی و همسرش1

بیوگرافی اردشیر رستمی

اردشیر رستمی(Ardeshir Rostami) کاریکاتوریست، تصویرساز، مجسمه‌ساز، معمار، طراح لباس، شاعر و بازیگر ایرانی است که جدیدترین اثرش با نقش تیام در سریال دفتر یاداشت به کارگردانی کیارش اسدی زاده در شبکه نمایش خانگی حضور داشت و این روزها مصاحبه وی در برنامه باضیا بسیار در شبکه های اجتماعی وایرال می شود.

اردشیر بازیگری را در سن ۳۵ سالگی با سریال شهریار به کارگردانی کمال تبریزی آغاز کرد و با نقش شهریار به شهرت رسید.این بازیگر سابقه بازی در آثاری چون «نارنجی‌پوش»، «لانتوری»، «صبح آخرین روز» و «قبله عالم» را در کارنامه هنری خود دارد.

اردشیر رستمی

سوابق از شاعری تا بازیگری

شروع فعالیت اردشیر رستمی در دنیای بازیگری با سریال شهریار شروع و در نخستین تجربه بازی در تلویزیون با نقش شهریار به شهرت رسید.او با فیلم نارنجی پوش به کارگردانی داریوش مهرجویی بازی در سینما را تجربه کرد.او علاوه بر بازیگری، کاریکاتوریست، تصویرساز، مجسمه‌ساز، معمار، طراح لباس و شاعر می باشد.

علایق و تفریحات اردشیر رستمی را می توان از فعالیت های که در زمینه شاعری، نویسندگی، کاریکاتور، تصویرسازی و مجسمه‌سازی انجام می دهد مشخص است. اردشیر یکی از نوابع عالم شعر و ادبیات هست و هزار شعر حفظ است. او نیز نقاشی می کشد و به سفر و طبیعت گردی علاقه دارد.

بیوگرافی اردشیر رستمی

زندگینامه اردشیر رستمی و همسرش

اردشیر رستمی کاریکاتوریست، تصویرساز، مجسمه ساز، معمار، طراح لباس، شاعر و بازیگر، متولد ۲۶ مردادماه ۱۳۴۹ در تبریز است. او در حال حاضر به شاعر و کاریکاتوریست و بازیگر در حال فعالیت است و با بازی در سریال شهریار در نقش جوانی استاد شهریار به شهرت رسید.

او از سن ۱۰ سالگی از تبریز به تهران کوچ کرده و ساکن پایتخت است.

زندگینامه اردشیر رستمی و همسرش

همسر اردشیر رستمی کیست

آقای رستمی سال ها پیش با خانم شهلا پیرجانی ازدواج کرده و دارای دو فرزند می باشد.

اردشیر رستمی درباره همسرش می گوید:«همسرم یکی از بهترین زنان دنیاست که خداوند او را به من داده است. همیشه قدردان زحمات او هستم».

بیوگرافی شهلا پیرجانی همسر اردشیر رستمی

شهلا پیرجانی شاعر و نویسنده رمان و کتاب های داستان متولد سال ۱۳۵۴ است. او همسر اردشیر رستمی، بازیگر نقش شهریار د سریال شهریار می باشد. کتاب شعر او گرده ها طغیان کرده اند است که شامل مجموعه ای از شعرهای سپید و کوتاه شهلا پیرجانی همراه با تصویرسازی اردشیر رستمی است.

عکس اردشیر رستمی و همسرش

اردشیر رستمی و همسرش

سال های فعالیت

او در زندگی شغل های زیادی را تجربه کرده و قبل از ورود به بازیگری، به عنوان کاریکاتور با نشریات مختلفی همکاری می کرد و حالا نیز این شغل را رها نکرده و یکی از بهترین کاریکارتوریست های متبحر ایرانی محسوب می شود. آثار کاریکاتور، تصویرگری و نقاشی او در کتاب‌های دیگ دودزده، تیله‌ها، شب هزار و دوم، شهروند خط صفر، اناری‌ها، آفتاب مهتاب: قصه‌های پریان از سرزمین کره، گؤی اوزو داش ساخلاماز، به شیوهٔ همهٔ مادران‌ام، یاغیشلی نغمه، تلنگر، اردشیرنامه: طرح‌ها و نوشته‌ها و کشکول تحت ویندوز چاپ شده است.

ماجرای فرزندخواندگی اردشیر رستمی

اردشیر رستمی را فرزند خوانده بهزاد فراهانی می نامند. گفته شده که بهزاد فراهانی هنرمند پیشکسوت و مشهور ایرانی ، به جز شقایق فراهانی ، گلشیفته فراهانی و آذرخش فراهانی که سه فرزند اصلی وی میباشند، فرزند خوانده ای به نام اردشیر رستمی دارد. او پس ا آشنایی با آذرخش فراهانی فرزند بهزاد فراهانی وارد خانواده آنها شد و در به مدت ۵ سال در کنار آنها زندگی کرد.

اردشیر رستمی فرزند خوانده بهزاد فراهانی

شهرت با سریال شهریار

با بازی در سریال شهریار در نقش جوانی استاد شهریار به کارگردانی کمال تبریزی وارد حرفه سینما شد. نقشی که او را به شهرت رساند و پله ترقی را برای او ایجاد کرد تا فعالیت در زمینه هنرپیشگی را پی بگیرد. با درخشش در این مجموعه، برای بازی در فیلم نارنجی پوش توسط داریوش مهرجویی دعوت به همکاری شد. از جمله دیگر آثار بازیگری و هنری آقای رستمی می توان به لانتوری به کارگردانی رضا درمیشیان و مجموعه تلویزیونی صبح آخرین روز و سریال نمایش خانگی قبله عالم اشاره کرد.

جالب است بدانید که این هنرمند کمتر در عرصه بازیگری و سینما فعالیت دارد و بسیار کم کار است و شعر و اد بیات و تصویرگری کتاب از اولیت های شغلی او محسوب می شود

مصاحبه خواندنی اردشیر رستمی و همسرش

اردشیر رستمی و همسرش در برنامه باضیا

او درباره با ضیا درباره ماجرای آشنایی با همسرش این چنین گفت: من با شهلا (همسرم) تو خیابون آشنا شدم، همین که از کنارم رد شد، دیدم خیلی زیباست و رفتم بهش گفتم خانم شما به خدا اعتقاد دارید؟اون نگاه می کرد و حرف نمیزد، گفتم اگر به خدا اعتقاد دارید بیشتر نماز بخوانیم و بیشتر ازش تشکر کنید چون شما را خیلی زیبا خلق کرده و با آدم های معمولی فرق می کنید. بعد دیگه پیله کردم بهش! پیله کردم و آره در نهایت ازدواج کردیم.

مصاحبه خواندنی اردشیر رستمی و همسرش

مصاحبه اردشیر رستمی با مجله همشهری خانواده بخوانید:

اردشیر رستمی دوست دارد او را به‌عنوان یک کاریکاتوریست بشناسند یا یک بازیگر؟

من بیشتر را به عنوان یک کاریکاتوریست می‌شناسم.

شما شعرهای زیادی را حفظ هستید؛ اولین شعری که حفظ کردید، چه بود؟

رابطه من با شعر با خیام شروع شد اما اولین شعری که شنیدم، یک لالایی ترکی بود. این لالایی را در سریال شهریار به دفعات می‌شنوید.

نگفتید که استعداد شما در نقاشی و کاریکاتور چگونه کشف شد؟

راستش در طبقه اجتماعی‌ای که من داشتم و فقر زیادی که بر آن حاکم بود، هیچ‌وقت به نقاشی به‌عنوان یک شغل نگاه نمی‌کردند و اصلا باور نداشتند که از راه هنر می‌شود ارتزاق کرد. بعدها- که بیشتر نقاشی می‌کردم- مرا به عنوان نقاش پشت وانت‌بارها شناسایی می‌کردند و به من می‌گفتند: تو می‌خواهی نقاش ماشین‌ها بشوی؟. اما من۱۰سالم که بود، پیکاسو را می‌شناختم و به امثال او فکر می‌کردم؛ رامبراند، گوگن، ونگوک، سزان و اینها. باور می‌کنید اگر بگویم هنوز هم فامیل ما نمی‌دانند من مشغول چه کاری هستم؟

اولین کاریکاتوری که چاپ کرد

در یکی از مجلات چاپ شد و جالب اینکه کسی را نداشتم که به او نشانش بدهم چون با آن آدم‌ها قطع رابطه کرده بودم. تقریبا تنها بودم، فقط ۳-۲ نفر دور و برم بودند که خب، آنها هم خوشحال شدند. در جواب آن سؤال که پرسیدی، باید بگویم از کودکی فکر می‌کردم به جایی می‌رسم اما خیلی کمتر از این حد. من هدفم این بود که با نقاشی کردن از فقرا و مظلومان دفاع کنم.

شما قبل از ازدواج هم طرح‌هایی با موضوع زن کشیده بودید؟

توجه من به موضوع زن در کارهایم از زمان آشنایی با همسرم شهلا شروع شد. در مدت ۳ و ۲ سالی که تا ازدواج فاصله داشتیم، او روی من تأثیر گذاشت و اصلا بخشی از من شد. من قبل از هر چیز، زن را به‌عنوان یکی از ارکان هستی می‌شناسم و اینکه اگر مشکلاتی دارد، من واقعا نمی‌دانم چطور می‌شود آنها را حل کرد. برای من زن یک نجات‌دهنده است اما این‌طور هم فکر نمی‌کنم که منجی‌ای است که از کتاب‌ها آمده چون او هم مشکلات زیادی برای آدم ایجاد می‌کند.

عکس جدید اردشیر رستمی و همسرش

ماجرای آشنایی اردشیر رستمی و همسرش شهلا

شهلا پیرجانی: ما به طور احساسی با هم آشنا شدیم، بعد چند ماه همدیگر را ندیدیم، دوباره و به طور تصادفی همدیگر را دیدیم تا اینکه اگر مدتی از هم دور می‌شدیم، هیچ‌ کدام نمی‌ توانستیم غذا بخوریم تا اینکه بیشتر همدیگر را دیدیم و ازدواج کردیم.

من از دوره‌ای با ایشان آشنا شدم که اصلا زن در کارهایشان نبود؛ خودشان هم لبخندی بر لب نداشتند و همیشه خشک و بی‌لبخند بودند.

من در این دوره، کاری به کاریکاتورها و نقاشی‌هایشان نداشتم بلکه بیشتر رابطه احساسی داشتم. حالا اگر هم چیزی را خواسته یا گرفته یا تغییر کرده‌اند، خودشان کرده‌اند. من وقتی نگاه می‌کردم، می‌دیدم کم‌کم زن وارد کارهایشان شد، لبخند روی لب‌هایشان ظاهر شد، کم‌کم زن‌های آثارش کامل شدند و لب و دهن و چشم پیدا کردند؛ گرچه چشم‌هایشان همیشه بسته است.

آقای رستمی، منبع درآمد شما ظاهرا فقط همین کار است.

بله، کار دیگری نداریم.

درباره سریال شهریار بگویید؛ چطور شد برای بازی در این نقش دعوت شدید؟

رستمی: من مدتی در مجله کارنامه همکاری می‌کردم. یک روز خانم نگار اسکندرفر مدیرمسئول مجله به من زنگ زد و پیغامی را از طرف حبیب رضایی به من داد. رضایی با اینکه دوست من بود اما به خانم اسکندرفر گفته بود که پیشنهاد بازی در نقش جوانی شهریار را به من بدهد. چند ماه طول کشید تا بپذیرم و با شرط و شروطی که شفاهی و قولی بود، پذیرفتم این کار را انجام بدهم. من اصلا نمی‌خواستم بازی کنم؛ فقط فکر کردم شاید بتوانم در مواردی کمک‌هایی بکنم.

شما چند هزار بیت شعر حفظ هستید؟

نشمرده‌ام؛ خیلی زیاد است، می‌توانم بیشتر از یک شبانه‌روز مدام برای شما شعر بخوانم.

آردوش رستمی پسر اردشیر رستمی

رستمی: آردوش هم کم‌کم دارد شعرهایی را حفظ می‌کند.

خودش علاقه‌مند است یا شما هدایتش کرده‌اید؟

پیرجانی: اصلا یک بار هم نشده که به آردوش بگوییم شعر بخوان یا مثلا حفظ کن. من و پدرش چه در شعر، چه در نقاشی و هر چیز دیگری – که خودمان علاقه داریم – هیچ‌وقت نخواسته‌ایم مثل ما عمل کند.

نقاشی‌اش چطور است؟

او تا سال پیش اصلا نشده بود که نقاشی بکشد و برای همه عجیب بود که با وجود پدری مثل اردشیر، چرا او نقاشی نمی‌کشد اما امسال خودش از ما کاغذ و قلم خواست و شروع کرده به نقاشی کردن؛ حتی گاهی شده که در جمع‌ها بلند می‌شود و می‌گوید من هم می‌خواهم شعر بخوانم.

رستمی: نکته اینجاست که ما هرگز نیاموختیم این‌گونه باشیم. در مورد آردوش، می‌دانید چرا به او نقاشی یاد نمی‌دادم؟ چون نمی‌خواستم اصول را یاد بگیرد چون وقتی اصول را یاد بگیرد، نمی‌تواند خلاقیت به خرج دهد. چند وقت پیش در مهدکودک به او گفته بودند ماشین بکش.

خب، اگر قرار باشد او ماشین بکشد، پس چرا به مهد می‌رود؟ من فکر می‌کنم او اصلا ماشین نکشد بهتر است چون چیزی که در شهر زیاد است، ماشین است. او باید چیزهای دیگر بکشد. یک روز آمد و گفت می‌خواهم نقاشی بکشم. او چیزهایی کشید و درباره‌اش صحبت کرد. ما از او خیلی چیزها یاد گرفتیم. او یک نقاشی کشیده بود که ما فکر می‌کردیم یک تمساح است اما او گفت که این یک ساختمان بزرگ پر از پنجره است.

با آردوش درباره کتاب چگونه صحبت می‌کنید؟

پیرجانی: ما هیچ‌وقت نمی‌گوییم که کتاب بخواند. او خودش کتاب‌هایی را انتخاب می‌کند و می‌آورد تا برایش بخوانیم.

رستمی: یکی از بهترین شب‌های زندگی من آن شبی بود که آمد و گفت: بابا به من خواندن و نوشتن یاد بده؛ دارم اذیت می‌شم. احساس کردم نیاز به آموختن دارد. تصمیم دارم او را به مدارسی بفرستم که خیلی اذیتش نکنند، به او فشار نیاورند و اجازه بدهند کودکی‌اش را بکند. چه ایرادی دارد که آدم ۱۰ سال در یک کلاس باقی بماند اما چیز یاد بگیرد، به جای آنکه ۱۰۰ تا کلاس برود و هیچ‌چیزی یاد نگیرد؟

* وقتی سر صحنه سریال «شهریار» بودید، خانواده‌تان اذیت نشدند؟

چرا، شدند. نزدیک به یک سال و نیم درگیر این کار بودم؛ حتی قبل و بعد از فیلم‌برداری هم درگیر کار بودم.

پیرجانی: خیلی اذیت شدیم؛ به طوری که در بعضی از سفرهای عوامل سریال، ناچار شدیم همراه اردشیر برویم تا حداقل در کنارشان باشیم. اما خب، وقتی ساعت ۴ صبح می‌رفتند و یک بعد از نیمه شب برمی‌گشتند، با آن خستگی خیلی نمی‌توانستند کنار ما باشند.

پیرجانی: سیستم زندگی ما اصلا به هم ریخته بود. ایشان همیشه در خانه کار می‌کنند. ما عادت داریم کنار هم باشیم.

فیلم ها و سریال های اردشیر رستمی

اصلا بیرون نمی‌روید؟

رستمی: چرا، گاهی یک هفته به کوه و دشت می‌رویم، چادر می‌زنیم و آنجا کار می‌کنیم. شهلا همیشه کتاب‌هایش را می‌خواند، من نقاشی‌ام را می‌کشم و آردوش هم می‌رود با ماهی‌ها و قورباغه‌ها و سنگ‌ها بازی می‌‌کند.

حالا راستش را بگویید؛ شما وقتی می‌رفتید سرصحنه و از خانواده دور می‌شدید، خوشحال نبودید که مدتی فضای ذهنی‌تان عوض می‌شود؟

رستمی: ما خیلی در زندگی‌مان تفریح می‌کنیم چون کار ما تفریح است و تفریح‌مان کار. ما خیلی راحت و خوب زندگی می‌کنیم؛ البته اختلافاتی هم بینمان پیش می‌آید. فکر نکنید که خیلی خوش‌خوشان‌مان می‌شود؛ نه این اختلافات طبیعی است و جزء ارکان زندگی است.
پیرجانی: ما به زور با هم زندگی نمی‌کنیم؛ به خاطر همین، وقتی چند ماه کنار ما نبودند، اذیت می‌شدیم.

رستمی: گاهی می‌شود وسایلم را برمی‌دارم و می‌روم به سمتی و مثلا با دوستانم زندگی می‌کنم، بعد دوباره برمی‌گردم.

پیرجانی: من هم گاهی به تنهایی پناه می‌برم.

این وسط آردوش چه می‌شود؟

رستمی: او با یکی از ما ۲ نفر می‌ماند. گاهی هم او می‌گوید من حوصله ندارم و می‌رود در اتاقش چند ساعت با خود خلوت می‌کند؛ می‌خندد.

عجب؟!

این طبیعی است. اگر بگوییم ما عشق آسمانی و زمینی و این حرف‌ها داریم، واقعا دروغ گفته‌ایم.

وقتی کار سریال تمام شد، احتمالا جبران مافات کردید دیگر؟

رستمی: بله، ۸-۷ سفر پشت سر هم رفتیم.

پیرجانی: اصلا از خودش – از اردشیر رستمی – دور شده بود و این همه‌مان را اذیت می‌کرد؛ اصلا اردشیری که من می‌شناختم، نبود.

سرصحنه اصلا نقاشی نمی‌کردید؟

چرا، آنجا هم می‌بردم. یکی از تقویم‌هایم سر همان کار، آماده شد؛ تقویم سال۸۴.

در این چند قسمتی که اردشیر رستمی را با هیبت شهریار جوان دیدید، چه حسی داشتید؟

پیرجانی: حس خوبی نداشتم؛ آردوش هم همین‌طور.

زندگینامه اردشیر رستمی بازیگر نقش شهریار در سریال شهریار

آثار شعر و کتاب ها

دیگ دودزده
تیله‌ها
شب هزار و دوم
شهروند خط صفر
اناری‌ها
آفتاب مهتاب: قصه‌های پریان از سرزمین کره –
گؤی اوزو داش ساخلاماز
به شیوهٔ همهٔ مادران‌ام
یاغیشلی نغمه
تلنگر
اردشیرنامه
پرنیان و آب: با لالایی تا سرزمین خواب
کشکول تحت ویندوز مجموعه داستان طنز احمد اکبرپور

فیلم ها و سریال های اردشیر رستمی

مجموعه تلویزیونی شهریار به کارگردانی کمال تبریزی (جوانی شهریار)
نارنجی‌ پوش به کارگردانی داریوش مهرجویی
لانتوری به کارگردانی رضا درمیشیان
مجموعه تلویزیونی صبح آخرین روز به کارگردانی حسین تبریزی
سریال نمایش خانگی قبله عالم (خشایار)

اردشیر رستمی و همسرش در برنامه باضیا
اردشیر رستمی و همسرش در برنامه باضیا

اردشیر رستمی کاریکاتوریست و شاعر که در سریال شهریار نقش جوانی استاد شهریار را ایفا نمود، در برنامه باضیا و گفتگو با علی ضیا درباره ماجرای جالب آشنایی با همسرش صحبت کرد.

عشق و عاشقی و روایت عاشقانه اردشیر رستمی از بیماری همسرش در فضای مجازی مورد توجه بسیاری از کاربران قرار گرفت.

اردشیر رستمی بازیگر فیلم سینمایی نارنجی‌پوش به کارگردانی داریوش مهرجویی در گفتگو با علی ضیا از ماجرای آشنایی با همسرش چنین گفت:

با شهلای عزیزم تو خیابون آشنا شدم، دیدم یه دختر رد شد اما این دختر یه چیز عجیب و غریبی بود.

دیدم که خیلی قشنگه و تا حالا هم متلک به هیچ دختری نگفته بودم و بلد نبودم، این قضیه برای ۲۶ – ۲۷ سال پیشه، رفتم بهش گفتم خانم شما به خدا اعتقاد دارید؟

جوابم رو نداد،گفتم خانم اگه به خدا اعتقاد دارید، بیشتر نماز بخونید، بیشتر ازش تشکر کنید چون شما رو خیلی زیبا خلق کرده و با آدم عادی تفاوت دارید و دیگه پیله کردم بهش و هنوزم شهلا برای من همینطوریه.

روایت عاشقانه از بیماری شهلا در برنامه باضیا

اردشیر رستمی بازیگر فیلم سینمایی لانتوری در ویدیویی وایرال شده در فضای مجازی در مورد بیماری همسرش چنین گفت:
شهلا همسرم سه چهار بار کرونا گرفت،یه روز دیدم که دیگه توان ادامه دادن نداره، هیچ امیدی برای زنده بودن نداره، هر چقدر صبح تا شب بهش آبمیوه می‌دادم، آب هویج و آب پرتقال هیچ اثری نداشت و دیدم که شهلا راه برگشتی نداره.

دیگه دیدم که کاری نمی‌تونم براش انجام بدم و همه چی تموم شده، اومدم کنارش نشستم و گفتم شهلا من هیچ پسرت هیچ دخترت هیچ، مادر و خواهر و برادرت هیچ، اصلاً خودتم هیچ، ۵ تا گلدان داری، منتظر دستای تو هستند، تو باید به اینها آب بدی، به خاطر این گلدان‌ها باید زنده بمونی، به خاطر ما نه، بلافاصله بلند شد و گریه کرد و شروع کرد به گلدان‌ها آب دادن، انگار زنده شد یعنی یه سری بهونه‌ها هستند برای زندگی من فکر می‌کنم یه گنجشک یه گل یه گلدان، خیلی امیدها را در ما زنده می‌کنه.

در یکی از نوشته های خودم نوشتم:

همیشه با خود بودن سخت است…

بعضی وقتها خودت را جا بگذار و مانند روباهی که با هیچ کس سر دوستی ندارد، روی زمین بند نباش.

وقتی آرام شدی به خانه برگرد و خصوصی ترین حرفهایت را به گلدانت بگو.

کوچکترین گلدانها هم راز داران بزرگی هستند.

نظرات