اشعار شمس تبریزی + گزیده اشعار زیبا شمس تبریزی

0

در این پست می توانید اشعار زیبا و خاص شمـس تبریزی و اشعار عاشقانه شمس تبریزی و اشـعار شمس تبریزی و گزیده اشعار زیبا شمس تبریزی و اشعار کوتاه شمس تبریزی درباره مولانا را مشاهده کنید.

اشعار شمس تبریزی

اشعار شمس تبریزی

هر چه آن خسرو کند شيرين کند

چون درخت تين که جمله تين کند

هر کجا خطبه بخواند بر دو ضد

همچو شير و شهدشان کابين کند

اشعار شمس تبریزی

چرا مقیم نباشد، چو ما، به مجلسِ گل
کسی که ساقیِ باقیِّ ماهرو دارد؟

به باغ جمله شرابِ خدای می‌نوشند
در آن میانه کسی نیست کاو گلو دارد

عجایب‌اند درختانش، بکر و آبستن،
چو مریمی که نه معشوقه و نه شو دارد

هزار بار چمن را بسوخت و باز آراست
چه عشق دارد با ما، چه جست و جو دارد!

اشعار شمس تبریزی

اشعار عاشقانه شمس تبریزی

میانِ باغ گلِ سرخ‌ های و هو دارد
که بو کنید دهان مرا چه بو دارد!
به باغ خود همه مستند، لیک نی چون گل
که هر یکی به قدح خورد و او سبو دارد
چو سال سالِ نشاط است و روز روزِ طرب
خُنک مرا و کسی را که عیش خو دارد
چرا مقیم نباشد، چو ما، به مجلسِ گل
کسی که ساقیِ باقیِّ ماهرو دارد؟

اشعار شمس تبریزی

میانِ باغ گلِ سرخ‌ های و هو دارد

که بو کنید دهان مرا چه بو دارد!

به باغ خود همه مستند، لیک نی چون گل

که هر یکی به قدح خورد و او سبو دارد

چو سال سالِ نشاط است و روز روزِ طرب

خُنک مرا و کسی را که عیش خو دارد

اشعار شمس تبریزی

اشعار زیبای شمس تبریزی

آمد بهار ای دوستان منزل سوی بستان کنیم

گرد غریبان چمن خیزید تا جولان کنیم

امروز چون زنبورها پران شویم از گل به گل

تا در عسل خانه جهان شش گوشه آبادان کنیم

اشعار شمس تبریزی

چو سال سالِ نشاط است و روز روزِ طرب

خُنک مرا و کسی را که عیش خو دارد

چرا مقیم نباشد، چو ما، به مجلسِ گل

کسی که ساقیِ باقیِّ ماهرو دارد؟

به باغ جمله شرابِ خدای می‌نوشند

در آن میانه کسی نیست کاو گلو دارد

اشعار شمس تبریزی

منتخب اشعار زیبا تبریزی

اندک اندک جمع مستان مي رسند

اندک اندک مي پرستان مي رسند

دلنوازان نازنازان در ره اند

گلعذاران از گلستان مي رسند

اندک اندک زين جهان هست و نيست

نيستان رفتند و هستان مي رسند

اشعار شمس تبریزی

بشنو سماع آسمان خیزید ای دیوانگان

جانم فدای عاشقان امروز جان افشان کنیم

زنجیرها را بردریم ما هر یکی آهنگریم

آهن گزان چون کلبتین آهنگ آتشدان کنیم

اشعار شمس تبریزی

دوست همان بِه که بلاکش بُوَد
عود همان بِه که در آتش بُوَد
جامِ جفا باشد دشوارخوار
چون ز کفِ دوست بود خوش بُوَد
زهر بنوش از قدحی کان قدح
از کرم و لطف مُنَقَّش بُوَد
عشق خلیل است، درآ در میان

نظرات