بیوگرافی و عکسهای شهربانو موسوی بازیگر و همسرش
بیوگرافی و عکسهای شهربانو موسوی بازیگر و همسرش
شهربانو موسوی از بازیگران خوب سینما و تلویزیون ایران است . شهربانو موسوی را بیشتر در ژانر کمدی میبینیم. وی علاقه زیادی به ادبیات دارد.
بیوگرافی شهربانو موسوی
شهربانو موسوی متولد ۱۳۳۹ در شیراز است. وی تحصیلات دبیرستانی دارد و این دوره را در شهرستان آباده به پایان رسانده است. وی بعد از ازدواج به دانشگاه رفته و مدرک رشته ادبیات را گرفته است. وی می گوید دلخوشی و رضایتمندی درونی به داشته های مادی نیست یا به قول قدیمی ها دلت باید خوش باشد! شهربانو موسوی، بازیگری که با سریال های طنز جایزه بزرگ و متهم گریخت بین عموم مردم به شهرت رسید، یکی از همین آدم هاست که دلخوشی هایش باعث شده حس خوبی نسبت به زندگی داشته باشد.
همسر شهربانو موسوی
شهربانو موسوی ازدواج کرده است . وی مادر فرانک تمنایی بازیگر سینما و تلویزیون است. فرانک تمنایی متولد ۱۳۶۶ در شیراز است ، دوره بازیگری را در کلاس های استاد سمندریان گذرانده است.
شروع فعالیت شهربانو موسوی
اولین بار از سال ۷۶ در صدا و سیمای مرکز فارس، تست بازیگری داده و پذیرفته شدم و در برنامه های طنز رادیو، برنامه کودک و داستانهای شب رادیو به سر دبیری آقای سید غلامحسین سوزنده و نویسندگی خانم سارا سلامی با مرکز فارس همکاری داشتم. اولین کار تصویری را در مجموعه تلویزیونی پلیس ۱۱۰ به کارگردانی آقای محسن منشی زاده شروع کردم. وی به عنوان قصه گو و گوینده فعالیت کرده و البته در تئاتر نیز بازی کرده است.
بعد از مدتی به همراه همسر و فرزندانش به تهران مهاجرت کرد و در دهه هشتاد نیز در فیلم خوابگاه دختران نقشی را به عهده گرفت. با بازی مسلط و به دلیل آشنا بودن به شرایط کار بازیگری و سینمایی و لهجه و بیان خوب ،خیلی زود در چند فیلم و سریال دیگر به ایفای نقش پرداخت و به نحو احسن از عهده بازی در این فیلم ها برآمد. وی بیشتر در سریال ها و فیلم طنز بازی کرده و در چند سریال مهران مدیری و همچنین یا رضا عطاران همکاری کرده است.
نقش بی بی در متهم گریخت و مادرانه و سریال های زیادی که همه جزو کارنامه موفق وی محسوب می شوند.
آثار شهربانو موسوی
سینمایی
اخراجیها ۳
خروس جنگی (فیلم ۱۳۸۶)
خوابگاه دختران
عشق فیلم
مجموعه تلویزیونی
متهم گریخت
جایزه بزرگ (مجموعه تلویزیونی)
خوابگاه دختران
مادرانه
عکسهای شهربانو موسوی
قسمتهایی از گفتگو با شهربانو موسوی
شیراز چه میکنید برای کار رفتهاید یا آنجا زندگی میکنید؟
برای بازی در یک سریال به شیراز آمدهام.اما غبارکمکاری نصیب من هم شده و زیاد به من نقش پیشنهاد نمیشود
شما برای بازی در سریال جایزه بزرگ به تهران آمدید؟
نه! قبل از این سریال هم در تهران زندگی میکردم.قبل از سریال جایزه بزرگ در فیلم خوابگاه دختران به کارگردانی آقای لطیفی بازی کرده بودم.بعد از جایزه بزرگ در سریال متهم گریخت بازی کردم که همین سریال باعث شد بین مردم به شهرت برسم. از همان دوره نوجوانی دوست داشتم بازیگر شوم، گاهی اوقات از شدت علاقه به بازیگری گریه میکردم.
آن زمان مثل الان نبود که مثل توت از در و دیوار بازیگر بریزد! و هر کسی که پول داشته باشد، بتواند به اصطلاح نقش بخرد و مقابل دوربین برود.در شیراز کار تئاتر میکردم، بچه قنداقی داشتم و با همان بچه میرفتم سر تئاتر و بازی میکردم. بعد با رادیو همکاری کردم و گوینده برنامههای طنز شدم و گاهی قصهگویی میکردم. اما چون بازیگری را خیلی دوست داشتم برای بازی در کارهای تصویری به تهران مهاجرت کردیم.
همسر و بچهها را آوردید تهران تا بازیگر شوید؟
بله! خیلی هم صبر کردم تا توانستم به آرزویم برسم؛ میگویند: «در ره منزل لیلی که خطرهاست در آن / شرط اول آن است که مجنون باشی» همسرم و بچههایم خیلی با من همکاری کردند تا به آرزویم برسم. ازدواج کرده بودم و بچه داشتم که به دانشگاه رفتم و رشته ادبیات خواندم تا به دیالوگگویی مسلط شوم. آنقدر بازیگری را دوست داشتم که شبها رادیو را بالای سرم میگذاشتم و گریه میکردم و از خدا میخواستم کمکم کند تا بازیگر شوم.بازیگری را دیر شروع کردم و خیلی سختی کشیدم، اما آنقدر بازیگری را دوست دارم که اگر دوباره برگردم به گذشته، باز هم بازیگری را انتخاب میکنم.
بازیگری چه چیزی دارد که این همه سختی را تحمل کردید تا بازیگر شوید؟
علاقه و عشق است، نمیشود کاریاش کرد. در جوانی صدای خوبی داشتم، شبها خواب میدیدم روی سن در حال خواندن ترانه هستم! اما این کار که نشدنی بود! اما رفتم رادیو و تست صدا دادم و برای بازی در نمایشهای رادیویی و گویندگی پذیرفته شدم. بعد در فیلمهای کوتاه بازی کردم تا عاقبت، خدا دعایم را مستجاب کرد و برای بازی در فیلم خوابگاه دختران، تست بازیگری دادم و پذیرفته شدم. علاقه به یک حرفه و شغل سن و سال، نژاد، قومیت و… نمیشناسد. آنقدر باید تلاش کنی تا به آرزویت برسی. بازیگری را خیلی دوست داشتم، اما هیچ وقت برای علاقهام روی حرف پدر و مادرم، حرف نزدم و اگر میگفتند فلان کار را انجام نده، نمیدادم.
همسر و فرزندانتان چه واکنشی به شهرت و معروفیت شما داشتند؟
خیلی تشویقم کردند ! میگفتند، جوینده، یابنده است.یک بار خیلی خسته بودم. به مراسمی دعوت شده بودم که باید میرفتم، پسرم همراهم بود.وقتی متوجه شدم عکاسها میخواهند از من عکس بگیرند، مثل برخی از بازیگرها موبایلم را کنار گوشم گرفتم یعنی این که من دارم با تلفن صحبت میکنم، همانجا پسرم گفت: مادرم خدا را پشیمان نکن! یادت هست گریه میکردی و دوست داشتی بازیگر شوی! حالا که خدا تو را به آرزویت رسانده داری ناشکری میکنی! این حرف خیلی روی من تاثیر گذاشت و هرگز آن را فراموش نکردم و همیشه خدا را شاکرم که این موقعیت را به من داد و بازیگر شدم و مهرم را در دل مردم قرار داد.
دستمزد بازیگران بد نیست، اوضاع مالیتان باید خوب باشد؟
(میخندد)آنقدر وام دارم که هر چه درمیآورم قسط میدهم. فکر میکنم بانکها رادار دارند، تا دستمزد میگیرم پیامک بانک برای پرداخت قسط هم میآید.
از دستمزدتان به فرزندان و همسرتان هم میدهید؟
نه! آنقدر نیست که به آنها بدهم، بعضی وقتها آنها به من پول میدهند. از شانس بد من با هر تهیهکنندهای که کار میکنم وضع مالیاش خراب است؛ یکی میگوید طلاهای زنم را فروختهام، میخواهم فیلم بسازم! آن یکی میگوید: خانم موسوی هنر شما قیمت ندارد، اما ما میتوانیم این مبلغ را بدهیم! چند تا دیالوگ را همه تهیهکنندهها حفظ کردهاند و همانها را میگویند.منم که عاشق بازیگری هستم و مبلغ دستمزد برایم مهم نیست. میگویند نیت پرنده پرواز است برایش فرق نمیکند در کدام آسمان!
نظرات